ماجرای نسلکشی و خونریزی یهودیان در رمان «ملکه یمن»
رمان «ملکه یمن» به قلم محدثه اصلانی درباره ماجرای قرآنی اصحاب اُخدود است، که به خونریزی و نسلکشی یهودیان در تاریخ میپردازد. قصه اصحاب اُخدود در آیات ۴ تا ۱۰ سوره بروج آمده است. مفاد آیات قرآن مجید در این باره چنین است: عدهاى باعث شدند جمعى از مردان و زنان مؤمن را در خندق آتش افکنند؛ در حالى که خود براى تماشا کنار آتش نشسته بودند و از مشاهده آن لذت مىبردند و آنان که طعمه حریق مىشدند، جز ایمان به خداوند عزیز حمید – که فرمانروایى بر آسمان و زمین مخصوص او است و بر هر چیزى گواه است – گناهى نداشتند. اما مسببان خود دچار آتش شدند یا شعله بالا گرفت و ایشان را سوزانید یا آن که به دست همان جبار یا به دست دیگرى طعمه آتش شدند.
به نوشته عدهاى از مورخان، ذونواس حاکم یمن که یهودى بود، نجران را محاصره کرد و مردم آن را به قبول یهودیت مجبور کرد و کسانى را که از قبول کیش یهود سر باز زدند، در خندق آتش انداخت. در منابع مسیحیت نیز واقعهاى شبیه به این قصه موجود است.
نویسنده کتاب داستان اصحاب اخدود را که در منابع قصص قرآن تفصیل یافته، با گسترش روایت و پیوند بخشهای اصیل و تاریخى داستان به اساطیر و شخصیتپردازیهای دقیق تبدیل به یک رمان خواندنی کرده است. رمان «ملکه یمن» در انتشارات جمکران به چاپ رسیده است و در ۱۷۵ صفحه و با قیمت ۱۰۵ هزار تومان روانه بازار نشر شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «آنگاه شمعون پیشقدم شد، از تخت پایین آمد و میریام را از آغوش من جدا کرد. دخترکم هنوز هم آرام و ساکت بود.
-، اما او فرزند تو هم هست. چطوری به این حد از قساوت قلب رسیدهای؟ خواستم کودکم را از میان بازوانش بیرون بکشم، اما دو سرباز مانعم شدند.
– همین حالا در مقابل این مردم حرفهایی را که بر زبان راندی، پس بگیر تا از جان میریام بگذرم. رعشهای به جانم افتاد. زبانههای آتش فاصله اندکی با قنداق دخترکم داشتند که در دستان شمعون تاب میخورد. ذونواس با چشمانی که به خون نشسته بود، بدون اینکه به چشمان دخترکش بنگرد، منتظر بود تا حرفهایی را که بر زبان رانده بودم، کتمان کنم. در آن لحظه، آرتا برخواست و گفت: «تو که میخواهی تمام ما را بسوزانی؛ لااقل بر طفل خود رحم کن». ذونواس ریشخندی زد و گفت: مسّبب تمام اینها تو هستی. تو بودی که آدیا را با این کیش و آیین آشنا ساختی؛ حال چطور میخواهی آنها را نجات بدهی؟ ملکه یمن باید در آتش بسوزد، چون تو برای منافع خویش ذهن او را آلوده کردی و این تقاص گمراهان است».
آرتا گفت: «به خدا سوگند که آدیا زین پس رستگار میشود و تو در قعر دوزخ جاودانه خواهی گشت!».