علمی فرهنگی

مواجهه یک مرد با مرگ دختر و طلاق همسر در کتاب «ای من»

۱۷:۱۷ ۱۱ مرداد ۱۴۰۳

کتاب «ای من» به قلم امیرحسین روح‌نیا در دسته کتاب‌های خانواده انتشارات مهرستان قرار می‌گیرد، که چاپ اول آن به تازگی روانه بازار شده است.

این رمان در مورد مردی است که با مرگ دختر کوچکش درگیر مسائلی روحی می‌شود. همزمان همسرش تقاضای طلاق می‌کند. ماجرای این رمان نحوه مواجهه این فرد با مسائلی است که برایش به وجود آمده است.

در پشت جلد کتاب آمده است: «فرزانه که بود، حتما شب‌ها یک چراغ روشن می‌گذاشتم. حتی اگر خیلی کم‌نور، اما می‌گذاشتم روشن بماند. زندگی‌ام را به پایش می‌ریختم، همهٔ داروندارم. همه چیزم بود…، اما حالا چه کار باید می‌کردم؟ فکر نبودنش عین خوره افتاده بود به جانم. یاد برق چشم‌هایش افتادم و قلبم تیر کشید. سیاهی شبم شبیه مو‌های فرزانه بود. سیاه، لخت… پرحجم!… شبیه به چشم‌هایش. موهایش، مو‌هایی که خودم آنها را چیدم و دستهٔ بزرگی از آن را یادگاری نگه داشتم و چشم‎‌هایی که آخرین فروغشان را پیش از بردن فرزانه به آی‌سی‌یو، همیشه پیش چشم داشتم و پیش چشم دارم. مگر می‌شود آن چشم‌ها را از خاطر برد؟ چشم‌هایش، موهایش، لبخندش».

در بخشی از کتاب «ای من» می‌خوانیم: «محبت درست نشود، مگر میان دو تَن. اما چنان دو تن که یکی دیگری را گوید: اِی من! …

این بی‌واسطه‌ترین و کوتاه‌ترین راه برای من است. ممکن است همه جزئیات را به یاد نیاورم و نتوانم نوبت را در گفتنِ اتفاق‌ها رعایت کنم. حتّی مطمئن نیستم تعریف ماجرا از اینجایی که می‌خواهم بگویم درست است یا نه؟ اما حالاکه نشسته‌ام به نوشتن، همین لحظه‌ها و همین اتفاق‌ها به ذهنم می‌آیند، نه پیش از آن و نه پس از آن، به همین ترتیب. هر چند آشفته، اما بدون حاشیه.

پیشنهاد مطالعه، کلیک کنید:  کیت بلانشت صدراعظم آلمان شد

با دیدن چهره مهرناز، بند دلم پاره شد. سلام کردم و از سر راهش کنار رفتم. بعد پدر آمد. دوباره سلام کردم. دستش را در هوا چرخاند و رفت. در را نبسته بودم که مهرناز هجوم آورد: «چرا تلفنت رو جواب نمیدی؟ گوشیت رو بنداز دور بدونیم موبایل نداری، تارِکِ دنیا شدی. روااانی …» روسری‌اش سُر خورد افتاد دور گردنش. موهایش را پشت سرش محکم بسته بودم و پره‌های بینی‌اش با هر نفس می‌پرید. سال‌ها می‌شد کسی این‌طور خطابم نکرده بود. الهام می‌گفت: «روانی» و موهایم را به هم می‌ریخت.

– تقصیر چشماته …

الهام شانه‌هایش را بالا می‌گرفت و سرش را یک طرفی نگه می‌داشت: «گردن من ننداز. موهاتم عین دیوونه‌ها زود سفید شده». 

برایش می‌خواندم: «نگاهم می‌کنی با چشم مستت …»‌

می‌زد به گیجگاهم و می‌گفت: «روااانی!»

– تو که چشمات شبیه کوه نوره. فدای چشمات بشم عین بلوره.

الهام ادامه می‌داد: «نگاهم می‌کنی با چشم مستت. خیال کردی دلم سنگ صبوره؟ کاشکی دلت صبور باشه سیاوش».

اما دیگر نه الهام بود و نه من مویی داشتم که کسی برایم به هم بریزد. چه الهام، چه فرزانه، هیچ‌کس! و نه دلم صبور مانده بود.

گفتنی است کتاب «ای من» با قیمت ۲۳۰ هزار تومان در دسترس است.

نمایش بیشتر
باکویت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Banner
https://madaress.ir/sitemap_index.xml