محمد منصور هاشمی:شایگان در دوره دوم حیات فلسفی اش معتقد بود در جامعه ما، فلسفه کانت، بهداشتیتر است
در «شب همراه با داریوش شایگان و اندیشه هایش» در خانه اندیشمندان علوم انسانی چه گذشت؟
دیدارنیوزـ مسعود پیوسته: علی دهباشی، در ادامهی سلسله شبهای بخارایش، در شمارهی هشتصد و یازدهمین شب بخارا، موضوع نشست را به پاسداشت اندیشهی دکتر داریوش شایگان قرار داد که اتفاقا مقارن با سالروز تولد نود سالگی او بود.
این نشست با همکاری نشر فرزان روز در جمع علاقمندان اندیشه و نگاه داریوش شایگان در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. در ابتدای مراسم، ویدئوی کوتاهی از صحبتهای زنده یاد شایگان پخش شد که داشت به درونیات رباعیات خیام میپرداخت و درعین حال، به اختصار، حکایتگر نوع نگاه شایگان به جهان هستی هم بود. آنجا که به تفسیر این مصرع خیام پرداخت و گفت: «گفتم به عروس دهر، کابین تو چیست/ گفتا دل خرم تو کابین من است.
وقتی به رباعیات خیام، غور میکنید، میبینید دو جنبه است. یک وجهش سلبی است. یعنی از زندگی میگوید که فانی است و آغاز ندارد و فانوس خیال و اینها، یک وجه ایجابی هم دارد که میگوید مواظب و هوشیار باشید، دم را دریابید. تمام مسألهی خیام این است که ما در دنیایی زندگی میکنیم که نه آغازی دارد و نه پایانی. آنچه که ما میبینیم، تکرار مکررات است. تکرار موقعیتهایی است که جنون آمیز تکرار میشوند و زمان را ایجاد میکنند، توجه میکنید؟ و این ملال زندگی از اینجا سرچشمه میگیرد؛ و تمام کوشش خیام این است که از این تسلسل بگریزد. دم را دریابد. شما اگر تفکر خیام را از زاویهی زمان، تکرار و از زاویه وجود به آن نگاه کنید، یک فکر بسیار منسجمی در خودش دارد و با تمام شاعران دیگر فرق میکند؛ و اگر هم چنین اقبالی در غرب داشت، به همین دلیل است.»
علی دهباشی در مقدمهی این نشست گفت: «خوشحالیم نشر فرزان روز موفق شد کتاب ارجمندِ دوست دانشمندمان جناب محمد منصور هاشمی با عنوان «داریوش شایگان، سلوک در کناره ها» را منتشر کند و به مجلس امروز برساند.
همهی ما از آشنایان دیرین تا کسانی که حتی یک بار افتخار دیدار و گفتگو با زنده یاد داریوش شایگان را داشتند، از خرمن مهر و صفا و فضل و دانش ایشان بهره بردند و من هم به عنوان کوچکترین عضو حلقهی دوستان و یاران ایشان، بی بهره نبودم از آن دریای مهر و صفا.»
تورج اتحادیه، مدیر نشر فرزان روز؛ و از یاران قدیمی داریوش شایگان، به مرور خاطرات خود با شایگان پرداخت و گفت: «دوستی و رفاقت جدی ما به سی و چند سال پیش برمی گردد وقتی که من از امریکا و او از فرانسه به ایران آمدیم. با هم معاشرت داشتیم و همسفر بودیم و به هند و نپال و پاریس و جاهای دیگر رفتیم. رفاقت ما دور از تظاهر و تکلف بود و در همین رابطهی بی تکلفی نیز، وسعت نظر، بینش و ذوقی که داریوش داشت، مشهود و بی نظیر بود. حافظهی فوق العادهی او همیشه برایم شگفت آور بود. ضمن اینکه او قادر بود در هر مورد و موضوعی از یک بزرگی نقل قول کند، گفتار و نوشتارش جوششی بود از درونِ وجودِ خودش. چهرهی جذاب و اکثرا خندانِ شخصی کاملا جاافتاده، او را کاملا یکتا ساخته بود که برای من و دوستانش جایگزین ندارد و جایش همیشه خالی خواهد ماند.»
اتحادیه در ادامهی سخنانش به پیدایی نشر فرزان روز و تیم مدیریتی اش در سال ۷۳ پرداخت و معرفی شدنش به عنوان بهترین ناشر در سال ۷۵. او از رشتهی خودش گفت که راه و ساختمان است و به تعبیر امروزیها عمران، ولی معاشرتش با داریوش شایگان و کیفیت نگاه فرهنگی شایگان، او را واداشت که وارد حوزهی فرهنگ شود و اتفاقا به سبب کار بیزنسی اش، و از آن طرف، ضعف مالیی نشر. داریوش شایگان حوزهی مالی نشر را در گروه به وی سپرد و رفتار و مدیریت مالی اش موجب شکوفایی و سر پا ماندنِ نشر فرزان روز در دهه هشتاد شد.
او به تفصیل به تعداد عناوین کتابهایی که این سالها نشر فرزان روز منتشر کرد پرداخت و همچنین به نشر آثار ترجمهای و تألیفی داریوش شایگان.ژاله آموزگار، پژوهشگر حوزه فرهنگ و زبانهای باستانی، دیگر سخنران «شب همراه با داریوش شایگان و اندیشه هایش» بود که کلامش را با یادآوری آن روز تلخ دوم فروردین ۱۳۹۷ آغاز کرد که روز درگذشت این فیلسوف معاصر بود.
این پژوهشگر حوزه فرهنگ گفت: «اگر در این شش سال زنده بود، چه ارمغانی برای ما داشت؟ مسلما چنان که به اطرافیانش گفته بود، به سراغ میشل دو مونتین میرفت. پس از جنون هوشیاری که در آن دربارهی اندیشه و هنر شارل بودلر قلم فرسایی کرده بود و پس از فانوس جادویی زمان که به مارسل پروست پرداخته بود، با دیدگاهی موشکافانه و با قلمی شیرین به سراغ مونتین میرفت و مقالاتی را تجزیه و تحلیل میکرد تا شناختی جدید از سه شخصیت مهم و تأثیرگذار ادبیات فرانسه را در دسترس علاقمندان قرار دهد.
به نقل از دهباشی و دوستان نزدیکش، میخواست کتابی در بارهی فروپاشی ساختارهای سنتی در پی ظهور روش علمی بنویسد. اگر این سالها زنده بود ذهن وقاد او از تکاپو باز نمیایستاد. باز هم میخواند. باز هم مینوشت و باز هم از جایگاه والای زبان فارسی سخن میگفت و کارنامه درخشانش را درخشانتر میکرد. کاش آن حملهی قلبی به سراغش نیامده بود. تا بود، بودنیی تأثیرگذار داشت. او فیلسوفی بود نظریه پرداز، ادیبی خوش ذوق و ایران دوست، روشنفکری بی عقده و بی تعصب، در حال تحول. او عقیده داشت که نادانان (البته او واژهی احمقها را به کار برده بود) متحول نمیشوند و باور خود را تغییر نمیدهند. شایگان، نادرهای چندمنظوره بود و یکسو نگر نبود. برعکس برخی متخصصان دوران جدید که فقط در مسیر مستقیمِ تخصصی خود به پیش میروند و به بهانهی اینکه وقت شان تلف میشود که رمان بخوانند یا فیلم ببینند یا تأتر بروند، سراغ اینها نمیروند.
امیدوارم شما هم مانند من حوصله کرده باشید که کتاب بیش از هزار صفحهای «یادنامه» او را که به همت خستگی ناپذیر آقای دهباشی در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است، از نظر بگذرانید و اظهار نظرهای شخصیتهای مختلف را با دیدگاه خاص خودشان در باره داریوش شایگان بخوانید.
تحلیل این دیدگاه ها، خود برای شناخت شخصیت همه جانبهی او بسیار مفید است. آشنایی بیشتر من با دکتر داریوش شایگان که بعدا به دوستی عمیق تری انجامید، زمانی آغاز شد که او در سال ۱۳۴۸ همکار ما در گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد که همزمان عضویت گروه فلسفه را هم داشت. دانشجویان از هندشناسی و فلسفه و یادگیری زبان سانسکریت از او بسیار بهره بردند. من شخصا از کتاب ادیان و مکتبهای فلسفی هندِ او بیشتر بهرهمند شدم.»
نهال تجدد، نویسنده و پژوهشگر، دیگر سخنران مدعو به شب همراه با داریوش شایگان بود که بخاطر ناراحتی کلیه و تحت درمان بودن، در این مجلس حضور نیافت، ولی پیام صوتی اش را به جمع ارسال کرد و گفت: «خیلی دلم میخواست در آن جمع حضور میداشتم، ولی نمیتوانم و پزشکم هم نمیگذارد و مانع میشود. گفتم حالا که نمیتوانم در این مجلس حضور پیداکنم، پس آن متن «ایرانی تر» م را که با موضوع داریوش شایگان است برای تان میفرستم که در مجلس بزرگداشت شایگان بخوانید و متنی را که ژان کلود (همسر نهال تجدد) در روز رفتنِ داریوش شایگان نوشت.»
علی دهباشی، دقایقی از صفحات متن اتوبیوگرافیکِ «ایرانی ترِ» نهال تجدد را برای حاضرین در مجلس قرائت کرد و سپس نوبت رسید به سخنرانی مقصود فراستخواه، جامعه شناس. او درباره داریوش شایگان گفت: «شایگان را ستایش میکنیم. شایگان، متنی است که در آن به سر میبریم. شایگان، آسمان بلندی است که ما زیر آن آسمان نفس میکشیم و میاندیشیم؛ و به بودن خود ادامه میدهیم و اصرار به زیستن داریم.»
فراستخواه، در همان دقایق آغازین سخنش ابراز خرسندی کرد برای انتشار کتاب «داریوش شایگان، سلوک در کناره ها» که نویسنده اش محمد منصور هاشمی هم در جمع حضور داشت و شوق شنیدن نکته هایش در باب این کتاب، در مجلس پرشکوه پاسداشت داریوش شایگان، در جان و کلامش هویدا بود.
این جامعه شناس طرح پرسش کرد که آیا این مؤلفان اند که مفاهیم را میسازند؟ آیا مؤلفان اند که متنها را تعریف میکنند؟ یا خود مؤلفان هم، تألیف اجتماعی میشوند؟ یک فرض کوجیتوی دکارتی به ما القاء میکند که نخبگان ما در یک وضعیت استعلایی هستند. میاندیشند، پس هستند و بر فراز ابرها اندیشههایی به دست میدهند. اما گویا چنین نیست. نخبگان ما فارغ از کنش معرفت زا و همهی خلاقیتهای فکری و ابداعات شان، بشدت بافتمند و موقعیت منداند. شایگان از کدام بافت برخاست؟
فراستخواه، سپس در مقام مقایسهی تطبیقی دو جهان و بستر رشد و پرورش شایگان و شریعتی برآمد و گفت: «شایگان از یک بافت خانوادگی طبقه متوسط ایرانی، لایههای بالایی، نجبا و اشراف ایران، مادری گرجی و پدری از سلماس و تبریز، دو مذهب متفاوت سنی و شیعی، معلم شان ارمنی، پزشک شان زرتشتی، آموزش زبان فرانسه و انگلیسی در سنین ابتدایی در مدرسه سن لویی ایران تا رشد دورهی کودکی در اروپا. یک نوستالژی، یک تحسر، حس حسرت به فرهنگ ایرانی و به این سرزمین و تاریخ؛ و یک موقعیت شغلی در سکوت و محیط دنج پژوهشگاهی در جوار دولت، و رأس مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ ها، تحت حمایت و با همکاران و مخاطبان دانش پژوه و فرهیخته. حالا میخواهم مقایسه کنید با شریعتی. از لایههای پایین طبقه متوسط برخاسته، معلمی از کویر، سنت خانوادگی اش متفاوت، دین اندیشی تجددخواه، کانون نشر حقایق اسلامی، رؤیاهای فروخوردهی جنبش ملی، حسابهای تسویه نشده با دولت، و به جای مکانهای پژوهشگاهی، در مجامع بسیار پرتب و تاب دانشجویی و صنفی در حسینیه ارشاد، در یک فضای اجتماعی متفاوت و با یک فرهنگ رشتهای دیگر.
پس شایگان و شریعتی، هر دو با متنهای شان به صورت اجتماعی ساخته شده اند. به مناسبت اقتضاء امشب، برمی گردم به شایگان. تعریف اجتماعی شایگان، خطی نبود. شایگان در امواج زمانه و زمینه، افتان و خیزان آمد. تاب آورد. شایگان، مدام ویرایش اجتماعی شد. نسخهی نخست شایگان طی دهه چهل، یک توریست فرهنگی است. در پی حکمت معنوی آسیا. رسالهی دکتری اش درباره آیین هند و و عرفان اسلامی، با ایزوتسو از شرق و هانری کربن از غرب محشور است. تنشِ کربن چیست؟ او از یک جامعه مدرن توسعه یافتهی اروپایی برخاسته و حالا تنش معنوی دارد. اشباع از مدرنیته، اشباع از توسعه و پیشرفت و ترقی و موفقیت و کامیابی؛ و بعد، یک تنش معنوی. او در جامعه مدرن، خطر نیهیلیسم را احساس میکند و غیاب حق را؛ و عجیب این است که شایگان ما، در یک جامعهی هنوز توسعه نیافته، تحت تأثیر این تنشها قرار میگیرد. شایگان از دوگانهی رنج و ملال، یک ملال فرهنگی و معرفتی است. رنج آن، نصیب اروپای فراموش شدهی پایین دست جامعه بود. آنان رنج میبردند و سهم شایگان، ملال بود. ویراستِ دوم شایگان در نیمهی دهه پنجاه، کژتابیهای این حس ملال نوستالژیک بود. اینجا شایگان، آسیا در برابر غرب را مینویسد. مرزهای بسیار باریک لغزندهای میبینیم میان نسخه «آسیا در برابر غرب» شایگان با نسخه دولتی «به سوی تمدن بزرگ». همین طور مرزهای مبهمی هم هست میان تنش شایگان در این نسخه دوم خود نسبت به نیست انگاری و تهی شدگی در غرب با نسخه سنت گرایی نصر با نسخه غربزدگی فردید و آل احمد، با نسخه بازگشت به خویشتن خویش شریعتی و با نسخه بومی گرایی نراقی. اما در دهه هشتاد و در بازخیزش پوپولیسم و ویراست پایانی و پنجم شایگان، پناه بردن از فلسفه به ادبیات بود. اما ادامه سلوک شایگان، تقلایی برخلاف قاعده در پای فضیلت تفکیک و ترکیب و تحلیل بود. شایگان، تقلایی ناتمام.»
آخرین سخنران مجلس، محمد منصور هاشمی، داستان نویس و پژوهشگر حوزههای فلسفه، ادبیات و دین؛ و نویسنده کتاب «داریوش شایگان، سلوک در کناره ها» بود.
هاشمی با عصا و ناخوش احوالی روی سن آمد و پشت میکروفون قرارگرفت، ولی در آن دقایق حضور، گفتار و رفتارش، گهگاه آمیخته با نوعی مزاح و مطایبه هم بود و لبخند و همدلی مخاطبانش در سالن را به همراه داشت. با آنکه جوانِ متولد ۱۳۵۴ است، ولی پیرانه مینمود!
هاشمی، ضمن اشاره به پیشینهی ارتباط و چگونگی رفاقتش با شایگان که پس از نشر دو اثرش به نامهای «هویت اندیشان و میراث فکری فردید» و «آمیزش افق ها» که قسمت اعظم این دو کتاب، متوجه نگاه و اندیشهی داریوش شایگان بود رخ نمود، به جوهرهی اندیشه شایگان پرداخت و گفت: «همین دو کتاب، موجب تقویت دوستی مان شد، آن هم زمانی که ۲۸ ساله بودم، آثار زنده یاد شایگان را به دقت از همان سنت گرایی اش آغاز کردم تا دورههای بعد که من فقط سه دوره میبینم برخلاف نگاه جناب دکتر فراستخواه که پنج فصل و دوره شمردند و توضیح خواهم داد چرا. دهه آخر عمر شایگان، کنار ایشان و آثارشان بودم. تاریخی نگاه نکردم به شایگان، بلکه جوهرهی نگاه و اندیشه شایگان را دیدم که ماندگاری دارد. ایشان در رونماییهای کتابهای شان مرا هم دعوت میکردند، مثل روز رونمایی کتاب «در جست و جوی فضاهای گمشده» شان و دیگر آثارشان و اینها دوستی ما را محکمتر میکرد و حاصل این دیدارها و خوانش آثارشان تا روز درگذشت شان، شد همین کتاب «سلوک در کناره ها». برای همین هم هست که عنوان فرعی کتاب را «همراه با داریوش شایگان و اندیشه هایش» گذاشتم. در کتاب، سه مطلب جدید هم هست. یکی متن سخنرانی شب شاعرانگی آقای شایگان است که راجع به شعر و فلسفه است. این کتاب، یک پی گفتار هم دارد و سعی کردم که یک جمع بندی از کل کتاب داشته باشم و دیگر اینکه به بعضی نکتههایی که پس از مرگ ایشان مطرح شده، تا حدی که میتوانستم جواب دهم.
یکی از نکتههایی که برایم جالب بود و پرس و جو کرده بودم در آن سالهای آخر زندگی آقای شایگان، این بود که مایل بودند فصلی درباره زنان و دختران ایران به زندگی نامه شان اضافه کنند. یعنی میخواستند زندگی نامه شان را با همین موضوع تمام کنند؛ و این اتفاق عجیبی است. من بعدا آن ماجراهای زن، زندگی، آزادی که پیش آمد، شگفت زده شده بودم که چقدر آدم تیزبینی بود و از خانم انصاری پرسیدم متأسفانه عمرشان کفاف نداده بود که آن بخش را بنویسند. نکتههایی را الان جناب فراستخواه مطرح کردند که من نظر خودم را میگویم، ممکن هم هست نظرم اشتباه باشد. همین بحث دوره بندیهای آثار شایگان بود. معتقدم ایشان سه دورهای بودند. اول، سنت گرا بودند، همان جوانی شان از سنت گرایی بیرون میآیند. ایشان دست پروردهی هانری کربن بود و متعلق به حلقه ارانوس؛ و برهمین سیاق باقی ماند تا آخر عمر. در واقع، حلقهی یونگی. بین دوره اول و دوم شان، یک خط فردیدی هایدگری داشت.
زمان انقلاب هم با نارحتی از فردید جدا شد. اینجا تحول ایجاد میشود و دریافت که آن رویکرد نقادانهای که در غرب است، اینجا تبدیل به پشتوانهی ایدئولوژیک میشود. دوره دومش اینکه انقلاب دینی چیست، با «نگاه شکسته: اسکیزوفرنی فرهنگی» شروع میشود. اینجا و این دوره بود که آقای شایگان گفتند برای جامعه ما، فلسفه کانت، بهداشتیتر است. دوره سوم حیات اندیشگی ایشان هم با «افسون زدگی جدید و هویت چهل تکه» آغاز میشود و به این جمع بندی میرسد که ما مرقع کاری ایدئولوژیک نباید کنیم، بلکه باید «مرقع کاری بازی گوشانه» کنیم؛ و آخرین نکته را هم بگویم. آقای فراستخواه از منظر اجتماعی دیدند و موضوع شریعتی را مطرح کردند. ما دو سطح، تاریخِ اندیشه نگاری داریم. یکی تاریخ اندیشهها و دوم، تاریخ فکر. در این دومی است که با زمینهها کار دارند. در اولی با ایدهها و درستی و غلطی شان سر و کار داریم. من با دومی کاری ندارم. چون در پی استدلال آدمها هستم. اما در بحث همان زمینهها که فرمودند، همان زمینهها را دیگران هم داشتند، اما نیامدند تئوری امت و امامت را از روی دیکتاتوری پرولتاریا بسازند!»
Source link