اخبار گوناگون مدارس

غلامرضا کاشی: رضا رئیس طوسی، از طرف همه سویه‌های جویای قدرت، مهجور بود/ زید آبادی: رئیسی، انسان پاکباخته‌ی شریفی بود که سر در آسمان داشت و تن در خاک

 

غلامرضا کاشی: رضا رئیس طوسی، از طرف همه سویه‌های جویای قدرت، مهجور بود/ زید آبادی: رئیسی، انسان پاکباخته‌ی شریفی بود که سر در آسمان داشت و تن در خاک

دیدارنیوزـ مسعود پیوسته: مراسم نکوداشت زنده یاد رضا رئیس طوسی با حضور یاران، دانشجویان و علاقمندان نگاه و خط فکری استاد حقوق و علوم سیاسی و مبارزِ سال‌های دهه‌های چهل و پنجاه در کانون توحید برگزار شد، حضور اهالی ملی مذهبی پررنگ‌تر جلوه می‌کرد.

در این مجلس یاد بود، لطف الله میثمی، مدیرمسئول ماهنامه چشم انداز ایران و از یاران قدیمی رضا رئیس طوسی، نخستین سخنران این محفل نکوداشت بود که از دیروز و امروزِ پررنج این استاد فقید گفت.

او ابتدا از حس تأثر خاطر و اندوهش از فقدان یار قدیمی اش گفت و به دنبالش نگاهی تحلیلی و تاریخی انداخت به جریان زندگی دکتر رضا رئیس طوسی که شرحش در پی می‌آید.

غلامرضا کاشی: رضا رئیس طوسی، از طرف همه سویه‌های جویای قدرت، مهجور بود/ زید آبادی: رئیسی، انسان پاکباخته‌ی شریفی بود که سر در آسمان داشت و تن در خاک
لطف الله میثمی گفت: در سن ۸۵ سالگی برایم سخت است که شاهد از دست دادنِ دوستانم باشم. خیلی سخت است. به قول امام حسین، چه می‌گویند که مرگ سخت است! در حالی که دوری از دوستان، بسیار سخت‌تر است. مخصوصا دوستی که از سال ۱۳۳۹ در تمام سختی‌ها با هم مأنوس بودیم. خوب است که ابتدا زندگی شان را در سه تا تشکل بگویم.اول، انجمن اسلامی دانشجویان، دوم، نهضت آزادی و سوم، مجاهدین خلق ایران.

در آن شرایط سال ۳۹، انجمن اسلامی که یک همایش سراسری از همه دانشگاه‌های ایران داشت و حنیف نژاد را به ریاست برگزید، ایشان می‌گفت هویت ما شامل دو مؤلفه است. یکی اینکه در حوزه‌های علمیه، قرآن، آموزش رسمی نیست؛ و احکام اجتماعی قرآن هم در رساله‌ها به فراموشی سپرده شده؛ بنابراین رسالت ما می‌شود یک، قرآن مداری و دو، احکام اجتماعی قرآن. در همین خط بود که در نهضت آزادی گسترش و پرورش یافت؛ و در مجاهدین، به صورت راهنمای عمل درآمد. قرآن و نهج البلاغه، راهنمای عمل شد و در ادامه اش هم که منجر به آن تظاهرات و آن جمعیت عظیم و عجیب در تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ شد.

نهالی بود که به لحاظ فکری به یک درخت سایه گستر تبدیل شد.دومین حرکتی که آقای رئیسی در آن مشارکت جدی داشت، نهضت آزادی ایران بود که در ۲۶ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ تأسیس شد و چهار عنصر راهبردی مطرح شد.

غلامرضا کاشی: رضا رئیس طوسی، از طرف همه سویه‌های جویای قدرت، مهجور بود/ زید آبادی: رئیسی، انسان پاکباخته‌ی شریفی بود که سر در آسمان داشت و تن در خاک

مرحوم بازرگان گفتند یک، ما مسلمانیم. دو، ایرانی هستیم، سه، تابع قانون اساسی هستیم و چهار، مصدقی هستیم. مسلمانی به این معنا که خب، ایشان دین را ملی کرد در ایران و از دست انحصارات دینی درآورد و جوانان را با سرچشمه‌ی وحی آشنا کرد. به قرآن و نهج البلاغه؛ و هزاران شکوفه داد.

دوم اینکه ما ایرانی هستیم، ایرانی که آزاده ایم و ستمشاهی را نفی کردیم و می‌کنیم؛ و بعدش هم اینکه وقتی ایران به دست اعراب افتاد، اسلام را گرفتیم، ولی حکومت نژادی عرب را با آن آزادگی یی که داشتیم ما ایرانیان، آن را برنتافتیم؛ و بعد اسلام آمد در سال ۵۷، باز اسلام را گرفتیم، ولی حکومت صنفی علما را برنتافتیم و همین الان هم درگیری با همین حکومت صنفی است نه با قرآن.

سوم، گفت ما تابع قانون اساسی هستیم که بالاخره آزادی و استقلال ایران و عدالت را مطرح می‌کند، حق شهروندی را مطرح می‌کند؛ و این حق شهروندی، تنها عنصری است که می‌تواند ما را به سعادت برساند. تا حق شهروندی نهادینه نشود، قانونگرایی و توسعه، نخواهیم داشت؛ و چهارم اینکه، ما مصدقی هستیم. ما می‌گوییم نفت مال ماست، نه آنکه ما مقاطعه کار باشیم و انگلیس، فرمانفرما؛ و قانون ملی شدن نفت مطرح شد که واقعا حرکت و نهضت عظیمی به وجود آورد، از مشروطه هم خیلی مهم تر.

به نظرم در آن مقطع، از این چهار عنصر راهبردی، مترقی‌تر وجود نداشت؛ و برای همین چهار عنصر، ما به خود می‌بالیدیم. هرکس بخواهد در راهبرد فکرکند، نمی‌تواند از این چهار عنصر دور بماند.

بعد، قیام ملی ۱۵ خرداد شد، پس از قیام ملی، سران نهضت آزادی در چهار مرحله دستگیر و محاکمه شدند و مرحوم بازرگان گفت که ما آخرین جریانی هستیم که مبارزات قانونی می‌کنیم. پیش بینی ایشان به واقعیت پیوست، و بعد از سال ۴۳ همین طور هم شد، جوانان نهضت آزادی از جمله، آقای دکتر رئیسی در کنار دکتر چمران و دوستان دیگر، به مصر رفتند و آنجا مدتی آموزش‌های نظامی دیدند که این موضوع، خودش یک مبحث مستقل است و باید در جایش گفت. بعد که برگشتند به ایران، کنار حنیف نژاد‌ها و سعید محسن‌ها مبارزات شان را با یک فکر جدید و خط مشی جدید شروع کردند که دیگر با آن خط مشی گذشته شان نمی‌خواند. سعی کردند تکامل فکری بدهند که این تکامل فکری را آن نیرو‌های امنیتی‌ی آنجا، ساواک نتواند رصد و تعقیب کند. وقتی هم که سران نهضت آزادی آزاد شدند و با سران مجاهدین ملاقات کردند، هر دو بسیارخوشحال و مشعوف بودند که دعا‌های شان اجابت شده است.

این حرکت مجاهدین که خب، سال ۵۰ سال دستگیری عمومی سران را داشت و فراگیر شد و در جهان مطرح شد و آقای رئیسی قبل از اینکه سال پنجاه شود، به دلایل امنیتی به خارج از کشور رفتند و آنجا مبارزات را شروع کردند. ایشان در خارج توانستند انجمن‌های اسلامی را گسترش دهند و طرفداران مجاهدین را سامان دهی کنند، تا سال ۵۷. سال ۵۷ هم که انقلاب شد، از طرف تشکیلات مسعود رجوی، آدم‌هایی فرستادند و یک کودتای تشکیلاتی شد و به احترام آقا رضا رئیس طوسی، برایش کف زدند، ولی مسئولیت‌های تشکیلاتی را از وی گرفتند! خیلی بی رحمی بود. بعد، ایشان در ملاقات با مرحوم امام، سی نوار راجع به مشروطیت داشتند، دادند به امام؛ و امام هم این‌ها را شنیدند و مطالعه کردند و گفتند من این‌ها را قبول دارم، ولی فکرنکنم چاپش در این شرایط مناسب باشد.

حیف که این نوار‌ها به دست ما نرسید. این نقطه عطف بزرگی بود. نقطه عطف‌هایی که خود آقا رضا رئیس طوسی داشتند و در تاریخ، برگ زرینی زد، یکی این بود که در مقطع سال ۵۴، همان طور که می‌دانیم آن سازمانی که به آن متعلق بودند، یک راه جدیدی را طی کرد و دیدگاه‌های ایدئولوژیک را عوض کرد و منجر به برادرکشی شد و حتی رهبر آن جریان گفت ما پنجاه درصد افراد مذهبی را تصفیه کردیم که دیگر مذهب نتواند تشکلی ایجاد کند؛ و این خیال خامی بود و آقارضا با این جریان، بسختی مقاومت کرد. کار خیلی سختی بود. مهندس سحابی در زندان شیراز، با همچین جریانی روبرو بود و آقای رئیس طوسی در خارج از کشور؛ و آنانی که در متن آن قضیه بودند می‌دانند که مقاومت در برابر آن جریان، چقدر سخت بود. این یک نقطه عطف آقارضا رئیسی بود. بعد، انقلاب که پیروز شد، آقای رئیسی و یاران شان دیدند که رجوی، شعار حنیف نژاد می‌دهد و سعید محسن و شهدای مجاهد و … دم از دین می‌زند و بوی رهبران و بنیانگذاران را می‌دهد، رفتند با وی همکاری کردند، در یک مقطعی دیدند که این واقعا راه حنیف و رهبران و بنیانگذاران را دنبال نمی‌کند، با شجاعت و آگاهی کامل، از آن راه جدا شدند؛ و رئیسی به همراه حمید نوحی و حسین رفیعی بیانیه دادند به نام «روند جدایی» که در آن زمان، خیلی جرأت می‌خواست. هرکسی کوچک‌ترین انتقادی به رهبری مجاهدین، به ویژه به مسعود رجوی می‌کرد، با انگ و برچسب‌های ناچسبی مواجه می‌شد که تحملش خیلی سخت بود.این زندگی و رفتار آقا رضا رئیس طوسی بود در سه تشکل.

تشکل مجاهدین هم که، قرآن، راهنمای عمل و اندیشه و نیایش شان بود؛ و بعد، نفی استثمار انسان از انسان را مطرح می‌کردند که خیلی حرکت شکوفایی بود. در سال ۵۱ که دانشگاه تهران، خبر شهادت آن پنج نفر بنیانگذار را در چهارم خرداد شنید، بدون سازمان دهی، یک دفعه تمام دانشکده‌های دانشگاه تهران تعطیل کردند و یکپارچه از دانشگاه خارج شدند.

نیرو‌های امنیتی هم نتوانستند کاری کنند. بعدش هم، حرکت دکتر شریعتی که «آن‌ها که رفتند…» را مطرح کرد و خیلی توده‌ای شده بود. رئیسی منزل شان در لندن، تقریبا مرکز رفت و آمد‌های کسانی بود که از ایران می‌رفتند و برمی گشتند.خودشان برایم نقل کردند و من هم چند جا نقل کردم و در چند مصاحبه مطرح شد و در قید حیات بودن آقای رئیسی هم مطرح شد و آن اینکه در سال ۵۴، هاشمی رفسنجانی به لندن و به منزل ایشان می‌روند و می‌گویند که من از ایران رفتم عراق، نجف، و در خدمت آیت الله خمینی بودم و دیدم که آیت الله خمینی می‌گویند که بسیاری از شاگردانم و فضلای قم به من فشار می‌آورند که من مجاهدین را تأیید کنم و تاکنون مقاومت کردم. از جمله منتظری و مطهری، خود مصطفی (پسر بزرگ شان)، این‌ها خیلی فشار می‌آوردند. بیت ایشان هم خیلی همه طرفدار حرکت مجاهدین بودند؛ و امام می‌گوید که حالا به این نتیجه رسیدم که این‌ها را تأیید کنم.

پیشنهاد مطالعه، کلیک کنید:  ستاد راهبردی سند تحول تشکیل می‌شود/اجرای «روز بدون کتاب» درمدارس ابتدایی

رفسنجانی می‌گوید که حاج آقا خوب است که همان نه تأیید و نه تکذیب تان را ادامه دهید. همان موضعی که تا حالا داشته اید. چون که مسائل فکری در درون شان است و من اطلاع دارم.

یعنی ببینید مجاهدین به مرحله‌ای از توده‌ای شدن رسیده بودند و آرمان شان تحقق پیداکرده بود که حتی امام که مردم را داشتند و رهبری پانزدهم خرداد با ایشان بود، حتی شهید بیژن جزنی در سال ۵۲ گفته بود که اگر فضای ایران آزاد شود، برنده آیت الله خمینی است. چرا که رهبری قیام پانزده خرداد، با ایشان بود. حالا همین آیت الله خمینی می‌خواهند که مجاهدین را تأیید کنند. به هر حال، رهبرانی مثل آقای بهشتی، سه پایه‌ی انقلاب را در مجاهدین و شریعتی و امام را مطرح می‌کردند که این‌ها سه پایه‌ی انقلاب اند. مع الأسف، آنچه که در عمل اتفاق افتاد، این نبود. ولی آقای رضا رئیس طوسی عاقبت بخیر شد. این دو نقطه عطفی که در سال ۵۴ و دیگری در سال ۵۹ در روند جدایی داشت، دو برگ زرین بزرگی در تاریخ ایران اضافه کرد.

غلامرضا کاشی: رضا رئیس طوسی، از طرف همه سویه‌های جویای قدرت، مهجور بود/ زید آبادی: رئیسی، انسان پاکباخته‌ی شریفی بود که سر در آسمان داشت و تن در خاک

یک نقطه عطف دیگر، ایشان پس از انقلاب، این بود که ایشان در منزلی که در سعادت آباد داشت، از هر کسی که آشنایی با قرآن و نهج البلاغه داشت، دعوت کرد که ماهانه نشست داشته باشند، از سراسر کشور می‌آمدند. نشست‌هایی که ضبط و پیاده می‌شد. به قول برادرمان عبدالعلی بازرگان که می‌گفت این بهترین جلسه است و بهترین حرف‌ها را من در این جلسه می‌شنوم.

تشکل دیگری که رضا رئیس طوسی در آن شرکت کرد و مهم بود، این بود که با مهندس سحابی، پس از انقلاب، پیوندی ارگانیک و فکری داشتند که به راه اندازی «ایران فردا» منجر شد و در ادامه‌ی ایران فردا، به تشکلی رسیدند که قرار بود «حزب استقلال» تأسیس کنند.

مهندس سحابی شش نفر را دعوت کرد. رئیسی بودند و یوسفی اشکوری، خود مهندس سحابی، هدی صابر، دکتر میرزایی و من حقیر.

یک سال تمام، روی استراتژی ایران کار کردیم که چه می‌توان کرد و چه باید باشد و اینها؛ و بعد به جلسات بزرگ شصت نفره در منزل رئیسی تبدیل شد که آن هم دستاورد‌های زیادی داشت.

در پایان، دعای خیر می‌کنم برای شاگردان و یاران رئیسی و از خدا می‌خواهم که همه مان مثل این فقید فرهیخته، نیک فرجام شویم.» در این مراسم یادبود، نبود دو فرزند رضا رئیس طوسی، به نام‌های سارا و علی محسوس بود و مهندس لطف الله میثمی، در همان آغاز سخنش به این موضوع اشاره کرده بود که به خاطر محذورات، سارا و علی نتوانستند به ایران بیایند و در این آیین نکوداشت پدر، حاضر شوند.

حسین رفیعی از دیگر یاران رضا رئیس طوسی، سخنران بعدی مراسم بود که با طرح مطالبی، یاد دوست دیرینش را گرامی داشت.

رفیعی گفت: «زنده یاد رضا رئیس طوسی، چون ارتباطات گسترده‌ای داشت و معلم دانشگاه بود، خیلی از دوستان، در این چند روزه، به درستی از ویژگی‌های فردی آقای رئیسی سخن گفتند و حق مطلب ادا شد، اما امروز و اینجا جناب مهندس میثمی، مسأله را جریانی دیدند و نگاهی تحلیلی، تاریخی کردند.‌

می‌خواهم از نسلی بگویم که آقای رئیسی جزء آن نسل بود؛ و آن نسلی بود که کودتای ۲۸ مرداد را برنتافتند. ما در کودتای ۲۸ مرداد، دکتر مصدق نه اورانیوم غنی می‌کرد، نه شبکه‌ی مقاومت داشت، بلکه قانونی آمده بود نفت را ملی کرده بود؛ و در سازمان‌های جهانی موفق و پیروز شده بود؛ و می‌خواست، علاوه بر نفت، حکومت و سیاست را هم ملی کند. ولی این را امریکا و انگلیس و سرمایه داری جهانی نپذیرفتند و کودتا کردند. این کودتا، علاوه بر اینکه نفت ما و استقلال ما و سیاست ما را گرفتند، ما را بشدت تحقیر کردند. کودتای ۲۸مرداد، تحقیر یک ملت بود. تحقیر یک تمدن و یک فرهنگ گسترده بود.
اینجا یک نسلی بپا خاستند که این نسل، این کودتا را برنتافت.

نسل اول را اگر خود دکتر مصدق و بزرگان جبهه ملی مثل آیت الله زنجانی و آیت الله طالقانی بگیریم، این نسل، نسل دوم است که هنوز چند نفری در این سالن تشریف دارند. نسلی که محمد حنیف نژاد نماینده اش است از یک طرف، بیژن جزنی است، دکتر رئیسی هم جزء اینهاست. بعد، علاوه بر آقایان، اینجا ذکری از خانم‌ها هم باید شود. عده‌ای از خانم‌ها هم در این نسل هستند. مثل پوران بازرگان، حوریه بازرگان، اینکه بعدا چه تحولاتی رخ داد و تغییرات ایدئولوژیکی، پیش آمد، و آن کودتا شد، آن یک چیز دیگر است. ولی یک نسل مبارز، انسیه مفیدی، خواهران مولانا و فریده تیموریان که همسر رئیسی بود، این‌ها جزء زنانی بودند که همراه این نسل مردان به مبارزه پرداختند. مبارزه برای زنان، خیلی مشکل‌تر از آقایان است. حتی وقتی در سازمان‌های سیاسی هم که می‌روند، کارشان مشکل‌تر است. شخص رئیسی، از دوره دانش آموزی در مشهد، در کلاس‌های استاد محمدتقی شریعتی که کانون نشر حقایق اسلامی را تأسیس کرده بود، شرکت می‌کرد. آن موقع، به قول خودشان کوچه‌های مشهد در زمستان یک وجب گل داشت. محمد تقی شریعتی، هم از اسلام می‌گفت، هم در نقد مارکسیسم. از سال ۱۳۲۰ که حزب توده خیلی فعال شده بود و به سمت اسلام زدایی حرکت می‌کرد، استاد محمدتقی شریعتی فعالیت هایش دو محور داشت که یکی نقد مارکسیسم و دیگری، یک اسلام نواندیش.

مهندس میثمی درباره زندگی رئیسی توضیح داد و این را هم اضافه کرد که در مقطع سال ۵۰، قبل از سرکوب سازمان مجاهدین در شهریورماه، در یک مأموریت سازمانی به خارج می‌روند. آنجا خانه شان در واقع مُضیف خانه بود. همه نیرو‌ها عمدتا سمپات‌های سازمان، اعضای سازمان، دوستان و آشنایانی که می‌آمدند، این زن و شوهر، فریده خانم و آقای رئیسی با چهره‌ای باز از همه پذیرایی می‌کردند و رئیسی به مبارزه و تحقیق و تحصیل پرداخت؛ و تحصیلات بسیارخوبی در آن مقطع کرد. نگاهش نگاه تاریخی بود. امپریالیسم و استعمار را هم تاریخی می‌دید.

شما دو تا کتاب از ایشان می‌بینید، یکی تز دکترای شان است که انقراض سلسله قاجاریه و مخصوصا دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه براساس اسناد وزارت خارجه انگلیس و یکی هم سرزمین سوخته که تقسیم آب زابل است و مشکلاتی که ما الان در آنجا داریم و نقشی که انگلیس‌ها در تقسیم سیستان دارند؛ و حتی نفت را هم که ترجمه‌ی کتاب پروفسور ساتون است، تاریخی دید. چون ساتون هم این کتاب را خیلی خوب نوشته بود.

نسلی تربیت شده بود بعد از کوتای ۳۲ و مشخصا بعد از ۴۲ که این نسل، مقاومت کرد و ایستاد. حالا بعدش گرفتاری‌هایی پیش آمد و انحرافاتی پیش آمد، این‌ها دیگر در هر مبارزه‌ای پیش می‌آید. تا رسیدیم به سال ۵۷، من خودم در سال ۵۶ با ایشان آشنا شدم در انگلیس. ایشان یک کار تحقیقاتی روی تحلیل روحانیت کرده بود، آن تحقیق، متأسفانه گم شده، کار بسیار پیشرفته و عمیقی بود. به هر حال، در اسباب کشی‌ها و جابجایی‌ها گم شد.

پیشنهاد مطالعه، کلیک کنید:  آزمون تایید صلاحیت معلمان

آن مقطع خوشحال بودم از اینکه اگر حنیف نژاد و سعید محسن نیستند، همچین آدم‌های پخته‌ای هنوز مانده اند در سازمان. تا اینک وقتی آمدیم در ستاد، دیدم نه، اشتباه می‌کردم. این نسلی که الان وارث حنیف نژاد است، یک چیز دیگری است! یک نسل دیگری است. بعدا در این‌ها انشعاب ایجاد شد. او قبل از ۱۳۵۰ با مرحوم عالی نسب، کتاب کاپیتال مارکس را می‌خواند. حتما می‌شناسید حاجی عالی نسب را. یک صنعتکار ملی مصدقی بود و خیلی هم کمک کرد به شرایط نهضت نفت. یعنی آقای رئیسی از همان بچگی و آن بذری که استاد محمد تقی شریعتی در جان رئیسی کاشته بود، دفاع از محرومین و مستضعفان و عدالت اجتماعی و بعد، خواندن کاپیتال مارکس آن هم با شخصیتی مثل عالی نسب، و چرخش بعدی در سال حدود هفتاد بود که مهندس سحابی ایران فردا را منتشر می‌کرد.

در اولین شماره‌ی ایران فردا، رئیسی مقاله‌ی معروف انیشتین را ترجمه کرد به نام سوسیالیزم و منتشر شد.
آن موقع، مهندس سحابی یک سازمان عدالت خواه، سوسیال دمکرات، شورای فعالان را تأسیس کرد، رئیسی جزء نفرات اول بود که به این سازمان پیوست. سال ۷۹ که مسأله زندان پیش آمد و شصت نفر از دوستان کانون نشر حقایق اسلامی، دوستان نهضت و ملی مذهبی به زندان افتادند، ما اول نمی‌دانستیم چرا گرفتند. چون دلیلی نداشت و ما کار خلافی نکرده بودیم. نقد کرده بودیم، ولی کار خلافی نکرده بودیم. از استقلال و آزادی دفاع کرده بودیم. از انقلاب دفاع کرده بودیم. ولی او تقریبا نزدیک به یک سال در زندان انفرادی بود. بعد متوجه شدیم که یک طرح، طراحی شده است برای از بین بردن هر آلترناتیوی. آن اصطلاح برانداز قانونی را خود آقای خامنه‌ای در دانشگاه امیرکبیر بیان کردند و بعد گفتند بر انداز قانونی محارب است و حکم محارب هم معلوم است و … دیگر معلوم بود دارند مقدمه چینی برای یک عده‌ای می‌کنند. ولی آنجا مقاومت خوبی شد، به طوری که دادگاه، براندازی را نپذیرفت، ولی قانون را پایمال کرد. قانون را لت و پار کرد؛ و نشان داد ما این مملکت را بدون قانون می‌خواهیم اداره کنیم؛ و این بود که رئیسی در این ماجرا‌ها در زمان چرخش، تابع جو نشد. نه به رجوی پیوست و نه به جو مارکسیست شدن پیوست. (که در یک خانه تیمی در دو سه روز، از پانزده نفر، چهارده نفرشان سریع مارکسیست شدند!) او نپیوست. رئیسی در ولایت هم ذوب نشد. او راه مستقیمش را پیش می‌برد و کاری عمیق می‌کرد.»

حسین رفیعی در پایان سخنانش گفت: «امیدواریم این راه رئیسی یک روزی آزاد شود.»

غلامرضا کاشی: رضا رئیس طوسی، از طرف همه سویه‌های جویای قدرت، مهجور بود/ زید آبادی: رئیسی، انسان پاکباخته‌ی شریفی بود که سر در آسمان داشت و تن در خاک

سخنران بعدی مراسم، یار وفادار و همدل و همراه رضا رئیس طوسی، زهره زارع بود که در طی نطقش همواره حرف هایش آمیخته با بغض و اشک بود.

همسر رضا رئیس طوسی گفت: «امروز اینجا گرد آمدیم تا از مردی یاد کنیم که زندگی اش نماد عشق، اندیشه و خدمت بود. مردی که افتخار داشتم بیست سال در کنارش زندگی کنم و از او درس‌های بسیار بیاموزم. همسرم انسانی بود، سرشار از انسانیت، صبوری و فروتنی. او را با قلبی وسیع و محبتی بیکران و عشقی بی دریغ یاد خواهیم کرد.

مردی که حتی در سخت‌ترین شرایط، از آرمان هایش دست نکشید و هیچ گاه از مردم و میهنش رو برنگرداند. هرگز حاضر به ترک وطن نشد. عشق به ایران، او را تا واپسین دم، به سرزمین و مردمش پیوند زده بود. عشق به وطن، برایش بهای سنگینی داشت. او روز‌های سخت زندان، زندان انفرادی، شکنجه و رنج‌های فراوانی را به جان خرید. زخم‌های آن دوران، همچون سایه سهمگین تا پایان زندگی همراهش ماند. اما تا آخرین نفس به اعتلای سرنوشت این خاک و مردمش وفادار ماند. دغدغه اش آزادی، عزت و سربلندی این مرز و بوم بود. در کنار این تعهد، عشق او به دانش و آموزش، برگی درخشان از زندگی اش بود. اما نگاه آزاداندیشانه و انتقادی او تحمل نشد و او را به بازنشستگی اجباری واداشتند. ضربه‌ای که قلب او را شکست.

چرا که تدریس برای او نه یک شغل، بلکه معنای زندگی اش بود. او فراتر از یک استاد، پژوهشگری ژرف اندیش بود. آثارش گویای نگاه دقیق و تیزبینش به تاریخ و جامعه است.

همسرم عاشق قرآن بود. اما این عشق، فراتر از تلاوت بود. او قرآن را برای بزرگداشت اندیشیدن می‌خواند؛ و زندگی اش را بر مبنای پیام‌های عمیق انسانی آن استوار کرده بود. اما در زندگی خصوصی، مردی باوقار، صبور و بی ادعا بود.

در برابر قضاوت‌های ناعادلانه و بی مهری‌های بی رحمانه‌ای که روحش را می‌آزرد، هیچ گاه از هیچ کس شکایتی نکرد بلکه با سکوتی شگرف و عزمی استوار، با خدای خودش این دشواری‌ها را پشت سر می‌گذاشت. در کنار تمامی این خصایص، برای من او همسری مهربان و دلسوز بود. او از دلبندانم، دختران عزیزی که من افتخار حمایت و سرپرستی شان را دارم، پدرانه مراقبت می‌کرد و آن‌ها را «دختران خدا» می‌نامید؛ و امروز دختران خدا به سوگش نشسته اند.‌ای مرد بزرگ،‌ای عزیزترین، آرامشی ابدی سهم تو باد که شایسته اش هستی.

از شمار دو چشم، یک تن کم/ وز شمار خرد، هزاران بیش»

هادی خانیکی، از مبارزان دیروز و از استادان ارتباطات امروز دانشگاه، روایتی از آشنایی و مواجهه اش با سید رضا رئیس طوسی در سال ۵۶ در فرانسه دارد و یک نتیجه گیری از این مواجهه که شرح روایتش در مجلس یادبود دکتر رضا رئیس طوسی در پی می‌آید.

«آخر‌های سال ۵۶ بود که من در ادامه‌ی مبارزه‌ی مخفی خود از ایران خارج شدم. ابتدا در پاریس با مهندس نوحی برخورد کردم، برخوردی در همان فضای مبارزاتی‌ی مخفی که من اسمش را می‌دانستم و او اسمم را نمی دانست. رفته بودم فرانسه، در پی آن انحرافاتی که در سازمان پیش آمده بود و بخش‌هایی در زندان بودند و بخش‌هایی از مذهبی‌ها که خارج رفته بودند و عده‌ای هم در داخل مخفی بودند، آن‌ها را پیدا کنیم و ببینیم از این پس چه باید کنیم. با مهندس نوحی رفتم انگلستان در شهر بیرمنگام، آنجا اولین بار با رئیس طوسی و فریده تیموریان و خواهرشان درخشان آشنا شدم. با اولین پوششی که بود گفتم اینکه جوانی هستم برای ادامه تحصیل به اینجا آمده ام، آن‌ها به زیرکی دریافتند که این جوان برای ادامه‌ی تحصیل نیامده و استدلال درخشان خانم در آنجا این بود که ببین اگر برای تحصیل آمده بودی که با یک ساک کوچک نمی‌آمدی، پس حتما فکر دیگری داری.
همان جا بنای این دوستی و همفکری با رضا رئیس طوسی ریخته شد. ببینید، فقط آن سخنرانی‌های ایشان نبود که رفیعی اشاره کردند که گم شد، بلکه دیگر منابعی که انحصارا او داشت هم دیگر نمی‌دانم سر از کجا درآورده.

دیگر اینکه، سخت دیندار بود بی آنکه تظاهر به دینداری کند. همان طور که زارع اشاره کرد، با قرآن زندگی می‌کرد و هضم می‌کرد آنچه را که می‌خواند؛ و کمتر می‌گفت. دایره‌ی ارتباطاتش هم وسیع بود. از دوره کانون نشر حقایق دینی استاد محمدتقی شریعتی بگیرید تا نهضت آزادی و مرحوم آیت الله طالقانی و مرحوم مهندس بازرگان و مرحومان دکتر یدالله و مهندس عزت سحابی، دایره دوستی و همفکری داشت. وسیع‌تر ببینیم. با شجریان و شفیعی کدکنی دوست بود و با این‌ها مراوده داشت. این دایره‌ی داخلی بود. در خارج هم با استادان روزنامه نگاران مبرزی که در انگلیس بودند، در تماس و مراوده بود. با حلقه‌ی شاگردانش در انگلیس یا بعد‌ها که به ایران آمد و به دانشکده حقوق و علوم سیاسی رفت، زندگی می‌کرد.

غلامرضا کاشی: رضا رئیس طوسی، از طرف همه سویه‌های جویای قدرت، مهجور بود/ زید آبادی: رئیسی، انسان پاکباخته‌ی شریفی بود که سر در آسمان داشت و تن در خاک

می‌خواهم بگویم میراث دکتر رئیسی، میراث گرانقدری بود و هست. اما این میراث گرانقدر، در حقیقت، در یک دایره‌ی محدودی، محدود ماند. الان برای جامعه امروز ایران و نسل جوان، آن رهیافت‌ها و آن تجربه‌ها هم گفته نشده و هم زبان مشترک برایش پیدا نشده.

پیشنهاد مطالعه، کلیک کنید:  آغاز ثبت‌نام دوره‌های مهارت آموزی نومعلمان در دانشگاهفرهنگیان

حالا همه ما دیگر، آن مرگ آگاهی را پیدا کردیم که دیگر رئیسی در بین ما نیست. ولی حرفم بیشتر این است که مرگ اندیشی پیداکنیم. به مرگ بیندیشیم که سراغ تک تک ما خواهد آمد. اندک اندک جمع مستان می‌روند، نمی‌آیند.

امیدوارم خداوند به بازماندگان او و شاگردان و همفکران او این توفیق را بدهد که همه مان بفهمیم چه گوهر کمیابی را از دست دادیم و گوهر‌های کمیاب دیگری که داریم، قدرشان را بدانیم.»

 محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی، در این مراسم یادبود، بیشتر به درونیات دکتر رضا رئیس طوسی پرداخت و به توضیح و توصیف سنخِ مبارزاتش.

او درباره جنس مبارزات رضا رئیس طوسی گفت: «واقعا یک جایی و یک روزی باید درباره فرهنگ جمعی و فردی ما که عادت کرده ایم ذیل استبداد زندگی کنیم، کار کنیم. ببینید مستبدان وقتی غلبه می‌کنند و فتح می‌کنند، اکثر مردم، تسلیم قوه‌ی قاهره‌ی استبداد می‌شوند. عده‌ی زیادشان سعی می‌کنند پا پس بکشند و به زندگی شخصی شان بپردازند و تعدادی شان هم سعی می‌کنند همدلی و همراهی کنند با استبداد. اما هیچ وقت، هیچ مستبدی قادر نیست، نیروی قاهره‌ی خودش را تماما مستقر کند.

همیشه یک اقلیتی هستند که مقاومت می‌کنند. ما در تاریخ حداقل، یک و نیم قرن گذشته، اسیر یک افسانه بودیم که همه‌ی شرارت‌های تاریخ را به مستبدان حاکم نسبت دادیم و هر آن کس که در مقابل استبداد، مقاومت کرده تقدیس کرده ایم. اما دست کم، این نسل جدید، سابقه‌ی خوبی از مبارزان ندارد. چه بسا مبارزانی که از مستبدان شرورترند؛ بنابراین لازم است همواره اگر می‌گوییم، اگر قرار است من از رئیسی تمجید کنم، باید علاوه بر اینکه باید بگویم مبارز بود، باید بگویم از کدام سنخ مبارزان بود. ببینید آن اقلیتی که تن به استبداد نمی‌دهند، گروه‌های مختلف اند. به هر حال، استبداد، تحقیر می‌کند. استبداد یک رژیم تحقیرکننده است. کسانی هستند که تن به بردگی و تحقیر نمی‌دهند. بخاطر اینکه خود را ارباب می‌دانند و حاضر نیستند تن به ظلم ارباب بدهند. در جست و جوی آنند که روزگاری خودشان اربابی کنند؛ بنابراین در چهره یک مبارز، کمین می‌کنند برای روزگارانی که سوار خلق خدا بشوند. اگر روزی بخت یارشان شد و جای مستبد را گرفتند، همان می‌کنند؛ و چه بسا بدتر از آنی می‌کنند که مستبدان قدیم کردند، و اگر بخت یارشان نشد، در طول همین مسیر مبارزه، توده‌های بسیاری را مقهور جسارت‌ها و شجاعت‌های خودشان می‌کنند و درواقع آن رابطه‌ی ارباب و بردگی را در یک مناسبات کوچک تری باز تولید می‌کنند.

تعداد دیگری از مبارزان هستند که این‌ها صفت اربابی ندارند، هوس اربابی هم ندارند، اتفاقا برده صفت اند، اما چون نمی‌توانند و فرصت این را پیدا نکرده اند یا مجالی پیدا نمی‌کنند تا نزد مستبد موجود، بردگی کنند، این بردگی را در جبهه مقاومت می‌کنند. اما از میان این اقلیتی که تن به فشار استبداد و تحقیر نمی‌دهند، کسانی هم هستند قلیل اند، ولی کم هم نیستند. کسانی که در مسیر مبارزه، فرصت این را پیدا می‌کنند تا از یک وجدان آزاد عقلانی و اخلاقی بهره‌مند شوند. قلیلی از مبارزان چنین اند.

من به عنوان کسی که سی و اندی سال پیش، رضا رئیسی را تجربه کرده ام، شهادت می‌دهم که از همان شمار قلیل بود. منصف بود. وجدان آزاد داشت. خردمند بود. مهرورز بود. تن به هیچ سنخی از تحقیر نداد و نمی‌داد و به همین جهت، مهجور بود. از طرف همه مؤلفه‌ها و سویه‌های جویای قدرت، رئیسی، یک چهره‌ی مهجور بود. یادش بزرگ و ارجمند باد»

غلامرضا کاشی: رضا رئیس طوسی، از طرف همه سویه‌های جویای قدرت، مهجور بود/ زید آبادی: رئیسی، انسان پاکباخته‌ی شریفی بود که سر در آسمان داشت و تن در خاک

آخرین سخنران آیین یادبود احمد زیدآبادی، روزنامه نگار و یکی از شاگردان استاد رئیسی بود که از خاطراتش با استاد رئیس طوسی گفت.

زیدآبادی کلامش را با تلاقی نسل‌ها شروع کرد و گفت: «نسل دکتر رئیسی، نسل قبل از ما محسوب می‌شد. وقتی می‌گویم ما، منظورم نسلی است که با بازگشایی دانشگاه‌ها وارد دانشگاه شدند. البته مرز مشخصی هم نمی‌شود برای نسل‌ها تعیین کرد، چون جریان زندگی آدمیزاد، مثل رود و جویبار است. این تصور وجود دارد که گویی هر نسلی افرادی همگن، همفکر، یکسان با گرایش‌های واحد وجود دارد. در حالی که تقریبا هر نسلی گرایش‌های خاص خودش را دارد. یعنی ما خودمان وقتی وارد دانشگاه تهران شدیم، مثلا آن موقع صد دانشجو بودیم، برای خودمان نسلی حساب می‌شدیم، اما داخل همین صد نفر، یک جور نبودیم که، تازه این‌ها دانشجوی علوم سیاسی بودند. برخی افسرده بودند، ممکن بود به سمت اعتیاد یا خودکشی بروند، خب این همیشه در بخشی از یک نسل هست. برخی هم هستند دنبال زندگی عادی شان هستند. مثلا دنبال یک شغل خوب بروند و اینها. این تیپی هم معمولا بخش بیشتری این گونه اند. عده‌ای هم به قول بچه‌های امروز، دنبال عشق و حال خودشان اند. دنبال کیف از زندگی اند و ابن الوقت هستند و از دست نمی‌دهند. یک تعداد همیشه محدودی هستند که به قول معروف، کله شان بوی قرمه سبزی می‌دهد و دنبال درافتادن با قدرت هستند. یعنی آدم‌های سیاسی یا اهل مبارزه هستند. تازه آن موقع که ما بودیم خیلی از همین سیاسی‌ها طرفدار خود جمهوری اسلامی بودند. یعنی چشم و گوش حکومت در دانشگاه بودند؛ بنابراین همیشه تعداد خیلی کمی بودند که به دنبال سیاست، از موضع مثلا چالش با استبداد باشند و به دنبال آرمانی و چیزی. این برای نسل قبل از ما هم همین بوده. یعنی ما الان تصور می‌کنیم که نسل دهه‌های چهل و پنجاه، همه شان چریک بودند؟! همه شان مبارز بودند؟! همه شان شکنجه شدند؟!

در حالی که وقتی ریز می‌روید دنبالش، می‌بینید، از این خبر‌ها نبوده. آن موقع هم دنبال کمی بودند که دنبال کار‌های چریکی بودند. یعنی انگشت شمار بودند. ولی خب، هر دوره‌ای جوی حاکم است و گرایشی حاکم است. حالا این را گفتم که آخر دائم این نسل جدید را توی سر مان می‌زنند و می‌گویند آقا این نسل از شما عبور کرده و این نسل، یک چیز دیگر است و اینها. مگر قرار بوده که این نسل، بیاید دنبال من؟! یا همه چیز سیاسی شود؟! یا دنبال آرمان‌های ما باشند؟!

این طیف‌ها همیشه یک جریانی اند. حالا گاهی باریک می‌شوند؛ و گاهی هم حجیم و گسترده می‌شوند. در هر حال، من این شانس را داشتم و این بخت یارم بود که در دانشگاه، شاگردشان باشم. همان سالی که وارد دانشگاه شدم، او استاد من بود. چیزی که من از استادی رئیسی آموختم، این بود که او، یک استاد سختکوشِ سختگیرِ جدی بود اصلا شوخی سرش نمی‌شد. متد تدریسش هم کار را سخت‌تر می‌کرد. به هرحال، ایشان فارغ التحصیل دانشگاه در بیرمنگام بودند که در آنجا یک شیوه‌ی استقرایی در حوزه تحولات تاریخی یا مسائل سیاسی دنبال می‌شد. یعنی آنکه باید یک حجم عظیمی از دیتا‌ها یا داده‌ها و فکت‌ها و نقل قول‌ها و اسناد و مدارک روی هم می‌شد، و این سر کلاس ارائه می‌شد. جمع آوری این‌ها و ترجمه‌ی این‌ها کار سختی بود و رئیسی زحمت این را می‌کشید و با یک حجم عظیمی از اطلاعات، عرضه می‌شد و در قالب جزوه در می‌آمد. آنچه که آموختم از ایشان این بود که به ارزش و اهمیت این فکت‌ها و کوتیشن‌ها و نقل قول‌ها و اسناد و … پی بردم؛ و این چقدر در تفاهم بین آدم‌ها و برای دسترسی به حقیقت در هر دانشی.

جای دیگری که با  رضا رئیسی، همراه بودیم، در ائتلاف ملی، مذهبی بود. جایی که می‌خواستیم فعالیت سیاسی کنیم. یک ساحت دیگر هم دکتر رئیسی داشت که برای مان خیلی محضر شیرین و لذتبخشی بود. ما یک فاصله‌ی سی ساله بین مان بود، ولی ایشان واقعا در سطح یک دوست بود برای شاگردهایش برای ما‌ها که جوان‌های آن موقع بودیم.

استاد رئیسی، اصلا دنبال اسم و نام و مطرح شدن و مقام و این‌ها نبود. انسان پاکباخته‌ی شریفی بود که سر در آسمان داشت و تن در خاک.»


Source link

نمایش بیشتر
باکویت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Banner
https://madaress.ir/sitemap_index.xml