خلاء توسعه گرایی در سینمای خانگی
گزارش دیدار از یک رویداد فرهنگی در فرهنگسرای ملل
دیدارنیوز_مسعود پیوسته: کانون فرهنگ و زندگی در فرهنگسرای ملل پارک قیطریه، روز سه شنبه اول آبان ماه، میزبان نشستی بود که موضوعش مانند سلسله نشستهای پیشینش، متناسب با عنوان این کانون فرهنگی بود که به جریان تو در توی فرهنگ و زندگی میپرداخت. موضوعِ «روایت جریان زندگی روزمره در مجموعههای تلویزیونی». با این طرح پرسش که آیا این جنس روایتهای تلویزیونی، واقعیت است یا اغراق؟ با سخندانی و سخنرانی فریبا نظری، جامعه شناس و پژوهشگر.
بین سخنران و مخاطبان حاضر در سالن، ارتباط متعامل برقرار بود. بخصوص که طرفین، سرد و گرم چشیدهی روزگار بودند و شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی پنج شش دههی قبل و پس از انقلاب را درک و لمس کرده بودند. شاید یکی از نشانههای این ارتباط متعاملِ گوینده و شنوندگان را در سالن، میشد در سکوت سرشار از توجه مخاطبان، به همراه لبخندهای لحظهای و برخی جاها بغضهای کنترل شدهی حاضران، متناسب با دادههای ملموس و آگاهی زای گویندهی مجلس سراغ کرد که حضورش پژوهشگرانه و درعین حال، پرسشگرانه بود.
چرا که نطق یک ساعته و دغدغه مندانهی این پژوهشگر علوم اجتماعی، به تفسیر و توصیف همین «یک پرسش» بود. البته میشد درحین توصیفش، به پاسخی کلی و راهبردی و نجات بخش نیز دست یافت. پرسش و پاسخی که دربرگیر آن جمع پنجاه نفرهی دیروز بود و امروز، قابل تعمیم در گسترهی جامعهی فرهنگی و هنری ایران زمین. جلسهی دیروز، یک شروع شاد داشت.
فریبا نظری در مطلع سخن، اشاره کرد که امروز، اول آبان، سالروز تولدش است و به همین مناسبت، به یاد خاطرهای از دوران نوجوانی اش در ۱۸ سالگی افتاد و گفت: «برای پاسداشت مقام مادر، در روز تولدم یک شاخه گل رز به مادر هدیه دادم که اینگونه وی را و مقامش را پاس بدارم که مرا به دنیا آورد.» (کف شوقمندانهی حضار) این جامعه شناس، بزودی معلوم شد نه از بینندگان اتفاقی تلویزیون و سینما، بلکه اتفاقا از بینندگان حرفهای تلویزیون و سینما هم هست.
به اقتضاء رشته تحصیلی و کاری و دغدغه هایش، همهی آثار خوب را دیده. حتی آثار بد را. هم سینمای قبل از انقلاب را (حتی چندباره) دیده و هم تولیدات سینمای پس از انقلاب را. این سالها هم سینمای خانگی محل توجهش بوده و نشست روز سه شنبه اول آبان هم، عمدتا به همین نوع سینما برمی گردد که این سینماگران به لحاظ فرم و مضمون چکارکرده اند و میکنند.
اینکه تلویزیون ایرانِ پس از انقلاب، به علت محدودیتها و معذوریتها و وجود پررنگ سانسور، موجب شده اقبال تماشاگران را از دست بدهد، ولی از دهه هشتاد به این سو که مقارن پدیداری سینمای خانگی بود، مخاطب ایرانی احساس کرد در این نوع سینما و به دور از قاب تلویزیون رسمی، دارد واقعیاتی از زندگی روزمره اش را میبیند و همین امر، موجب ارتباط مخاطبان با سینمای خانگی شد.
این پژوهشگر علوم اجتماعی، در نگاهی اجمالی به دو گروه الف و ب در سینمای خانگی به روند محتوایی این جنس سینما پرداخت و به نامهای بیش از بیست فیلم سینمای خانگی اشاره کرد که اینها به رغم آزادی عمل شان در بازنمایی برخی وقایع اجتماعی در قصههای شان، با بهره گیری از بازیگران ستاره، بخشهایی از واقعیات اجتماعی را میگویند نه همهی واقعیات اجتماعی را.
یک مثال میزند از دورشدن از واقعیات اجتماعی برخی سینمای خانگی. آنجا که هنرپیشهی خانم با همان میکاپ، وارد اتاق خوابش میشود و با همان آرایش میخوابد! در حالی که در عالم واقع، خانم اگر مدلینگ هم باشد، قبل از آنکه به اتاق خواب برود، تمام آرایش روی صورتش را پاک میکند که پوست صورتش نفس بکشد، بعدش میرود اتاق خواب که راحت بتواند بخوابد. دکتر نظری، دو اثر در بین این همه آثار موجود داخلی از قبل تا بعد از انقلاب برایش جلب نظر کرد که توانسته اند بخاطر جامعیت، تنوع و پردازش، به «جریان زندگی» نزدیک شوند و موجب همذات پنداری مخاطبان با این دو اثر کمدی. اولی مربوط به دهه پنجاه خورشیدی، مجموعه «ماجراهای صمدآقا» اثر پرویز صیاد؛ و دومی، مربوط به دهه نود، مجموعه «گلشیفته»، اثر بهروز شعیبی. به نظر آمد تأثرخاطر این جامعه شناس از مجموعهی «ماجراهای صمدآقا»، بیش از اثرپذیری اش از مجموعهی متأخر «گلشیفته» است.
چون مصادیقی که از همگونی و توازن فرم و محتوای «ماجراهای صمدآقا» میآورد که نشان دهد با جامعهی آن روز و هرچه در آن زمانه میگذشت، هماهنگ و واقعیت بود، بیش از مصادیق آوری اش از تکهها و نکتههایی از «گلشیفته» بود. در کل، این دو مجموعه را با آنچه در «جان جامعه» میگذشت را مطابق میدید و واقعگرایانهی بی اغراق. به عنوان مثال، سراغ دو قسمت از مجموعهی «ماجراهای صمدآقا» رفت و از «صمد خوشبخت میشود» و «صمد در به در میشود» گفت. اینکه پرویز صیاد که هم نویسنده و هم کارگردان و هم بازیگر این اثر بود، با آن لباس سادهی روستاییی سیاه و سفید، چه در ذهن داشت که توانست به آن خوبی و درستی، همهی جوانب ماجرا را ببیند! سپس اضافه کرد: «ای کاش میشد همین را حالا از پرویز صیاد بپرسم که واقعا آن موقع چه در ذهن داشت و مجموعه اش توانست ماندگار بماند. حیف که مواضع سیاسی اش مانع از این گفت و گوست! در آن شرایطی که ایران، در آستانهی ورود به مدرنیته بود. در حالی که بخش اعظم جامعه ایرانی، روستایی بود.
صیاد، این جهش را بدرستی دید. همان طور که ما نیز (ما اعم از جامعه و حکومت) به جای نهادینه سازی آموزش و توسعه و قوام جامعه مدنی، رشد همه جانبهی فهم شده در چهار حوزه فرهنگ، اجتماع، اقتصاد و سیاست، هی بی مقدمه فقط «جهش» کردیم! دکتر نظری، در تشریح و توصیف این موضوع جهشی بودن جامعه و حکومت ایران، یک مثال از خودش میزند و میگوید: «وقتی که دانشگاه در رشته علوم اجتماعی قبول شدم، پدرم گفت تهش چه میشود؟! اینکه تهش چه میشود را شاید هنوز خودم هم به فرزندم که در دانشگاه در رشتهای خاص قبول میشود، بگویم و بپرسم! یعنی میخواهیم بلافاصله از تهش سر دربیاوریم!»
این جامعه شناس، در این نشست، وقتی به بررسی و تحلیل آثار پرویز صیاد (مجموعه ماجراهای صمدآقا) رسید و به بحث بازنمایی واقعگرایانهی این فیلمساز به زنان تن فروش در شهرنو رسید، پرویز صیاد را ستود که به جریان روسپیگری در آن موقع، واقعگرایانه مینگریست و همهی جوانب موضوع رو میکاوید و در واقع گویی امانت داری میکرد. در این میانه، فریبا نظری، یادی هم از سعید مدنی (پژوهشگر و آسیب شناس اجتماعی) نویسندهی کتاب «روسپیگری در ایران و جهان» کرد که روایات مستندی از این موضوع در کتابش دارد و هم اکنون این پژوهشگر اجتماعی، متأسفانه در زندان است.»
این پرسشگر اجتماعی در دقایق پایانی نشست، در نگاه و پرسشش به روایت زندگی روزمره ذر مجموعههای تلویزیونی، واقعیت یا اغراق، در غایت، به این نکته رسید که اینها دارند از واقعیت میگویند، ولی همهی واقعیت جامعه ایران نیست. ضمن آنکه در دادهها و محتوا هم توسعه گرا نیستند.
وی وقتی به خلاء توسعه گرایی در سینمای خانگی ایران رسید، اشارهای به سینمای بالیوود کرد که شوقمندانه بود و حضار را دعوت کرد به تماشای جدی سینمای بالیوود. ذکر خیری از سلطان بازیگری سینمای هند، آمیتاب باچان کرد و مصاحبهای که سه دهه پیش، در پاسخ به پرسش روزنامه نگار هندی که چرا از این سینمای اشک و غصه عبور نمیکنید؟ اینکه چرا همواره فیلمها با اشک و آه و رنج شروع میشود و با تایمهای بلند مدت سه ساعته با انتهایی که همه چیز خوش و خرم میشود؟! آمیتاب باچان پاسخ میدهد بله مردم همین جوری اش در زندگی در رنج و عذاب و غصه اند، پایان خوش را میبینند و حال شان بهتر میشود.
میخواهم بگویم این سالها رویکرد سینمای هند عوض شده و توسعه گرا شده اند. ما هم البته در دهه پنجاه، سینمای زنده یاد داریوش مهرجویی را داریم که با «دایره مینا» توانست حرکت توسعه گرایانه کند و با نگاه و سینمایش موجب تأسیس سازمان انتقال خون در ایران شود.
Source link