ترامپ شناسی با تاکید بر سیاست خارجی آمریکا
محمد منصورنژاد در یادداشتی که در اختیار دیدارنیوز قرار داده، مینویسد؛ «برخی از مواضع ترامپ، بلوف است و «سیاست اعلامی» که اگر نتیجه داد که چه بهتر و اگر نداد هم خیلی مهم نیست. مهم تشخیص سیاست اِعلامی از «سیاست اِعمالی» است، که امر سهلی نیست. مثلا میگوید: ایران تسلیحات را کنار بگذارد؛ اما مراد اصلیش آن است که سلاح هستهای را رها کند! یا واگذاری غزه به آمریکا؛ که در حقیقت منظورش گشودن مسیر برای تحقق ایده دوره پیش، یعنی تحقق آسان «پیمان ابراهیم» است».
دیدارنیوز-محمد منصورنژاد*: یک) پرفسور «جیمز روزنا» (کارشناس سرشناس رشته روابط بین الملل آمریکا، متوفی ۲۰۱۱)، از عوامل ۵ گانه موثر بر سیاست خارجی کشورها به ترتیب زیر میگفت: تاثیر نقش بر مقامات؛ منابع حکومتی؛ منابع اجتماعی (ملی)، منابع خارجی (بین المللی) و در نهایت منبع فردی، که دربردارنده ویژگیهای وراثتی و اکتسابی بوده و شخصیت فرد را میسازد. این ویژگیها برتعیین سیاستهای خارجی کشورها، از جمله رئیس جمهور آمریکا و گزینش دکترین او تاثیر دارند.
بر همین اساس نباید در تحلیل سیاست خارجی آمریکا، از ویژگیهای شخصیتی ترامپ نیز غفلت نمود. شخصیتی تا حدودی «اقتدارگرا»!؛ ولی نباید فراموش کرد که اقتدارگرایی در آمریکایی که نهادهای دیگر حکومتی و مدنی تا حد خوبی نیرومندند، با تاثیر شخصیت اقتداری فردی که در کشورهای دیگر مانع جدی در مقابل ندارد، همسان نیست. به همین دلیل نباید تصمیمات سیاسی ترامپ را صرفا به ویژگیهای شخصی او تقلیل داد و به همین دلیل اغلب مواضع این رئیس جمهور به ویژه در این دوره از روی احساس نبوده تا به سرعت عوض شود (مگر سخنانی که بلوف قلمداد شوند!)
دو) به نظر میرسد در قرن ۱۹ استراتژی آمریکا در سیاست خارجی، راهبرد «انزواگرایی» بود و دکترین مونروئه (۱۸۲۳) که آمریکا از قاره خودش بیرون نمیآمد و البته آمریکای لاتین، حیاط خلوتش بود و نسبت بدان غیرت داشت!. اما در قرن ۲۰ استراتژی آمریکا راهبرد «اتحاد» شد، که بر نوعی مشارکت گرایی مبتنی و در مقابل اتحاد جماهیر شوروی بود. تاسیس «ناتو» و سایر اتحادهای منطقهای مثل «سنتو» و… در این راستا قابل فهمند. لکن در قرن ۲۱ معنا ندارد آن استراتژی تعقیب شود؛ چون اتحاد شوروی و جنگ سردی وجود ندارد. برای رقیب تازه، یعنی کشور «چین»، کشتی بان را سیاست تازه میباید. در اینجاست که نزدیک شدن روس به آمریکا در این ماه اخیر، قابل توجه میشود. دمکراتها فکر میکردند روس را اگر درگیر دیگران کنند، قدرت دوستی از چین کم میگردد، ولی از نگاه ترامپ این مشی جواب نداد و لازم است روس را به خود نزدیک و از چین دور نمود.
سه) برخی از مواضع ترامپ، بلوف است و «سیاست اعلامی» که اگر نتیجه داد که چه بهتر و اگر نداد هم خیلی مهم نیست. مهم تشخیص سیاست اِعلامی از «سیاست اِعمالی» است، که امر سهلی نیست. مثلا میگوید: ایران تسلیحات را کنار بگذارد؛ اما مراد اصلیش آن است که سلاح هستهای را رها کند! یا واگذاری غزه به آمریکا؛ که در حقیقت منظورش گشودن مسیر برای تحقق ایده دوره پیش، یعنی تحقق آسان «پیمان ابراهیم» است.
چهار) در آمریکا اندیشکدهها و اطاق فکرها (که در کنار رسانهها قوه چهارم کشورند) که بسیاری از آنها غیردولتی هستند، به مقامات ارایه طریق میدهند. تنها در شهر واشنگتن دی سی؛ پایتخت کشور، ۳۰۰ اندیشکده فعالند. برخی شخصیتها در این چند دهه اخیر خودشان (جدای از شان حقوقی)، صاحب اعتبار بوده و در خدمت سیاستهای نظام ایالات متحده (مثل هانتینگتون، فوکویاما، جوزف نای و..)
پنج) ممکن است گفته شود ترامپ به یافتههای مراکز پژوهشی بی اعتناست؛ این سخن گرچه تا حدودی درست است، اما این اولا: به معنای حذف کامل عقبه کارشناسی نیست، ثانیا: ترامپ از ظرفیتهای اصحاب شبکههای اجتماعی و رسانههای نوین (هوش مصنوعی و.) حداکثر استفاده را میکند و به عبارت دیگر، خلا داده از مراکز پژوهشی را از طریق دیگر و تازهتر جبران میکند. در ادامه توضیح داده میشود که از ابتکارات ترامپ ابتنای به شاخصترین چهرههای رسانهای است. در عصر ارتباطات، مجاری علمی نیز به روز میشوند.
شش) ترامپ برخی ویژگیهایی دارد که او را از سایر روسای جمهور آمریکا متمایز میکند: یک: ارتباط با برجستهترین صاحبان شبکههای اجتماعی مثل «ایلان ماسک» و «زاکر برگ» و… که ثروتهای کلان جهانی دارند (و در روز تحلیف، ردیف پس از خانواده ترامپ نشسته بودند). اینان به ابزارهایی دسترسی دارند که گاه بر اساس مثلا هوش مصنوعی و. نه تنها گذشته افراد، بلکه علایق و سلایق آینده را نیز مثلا در انتخابات میتوانند حدس بزنند و یا تاثیر بگذارند. دو: اضافه شود که ثروت کلان او به ترامپ اعتماد به نفس و قدرتی میدهد که بتواند قویتر به صحنه بیاید. نکته سوم: برگزیده شدن مجدد او به ویژه پس از یک دوره فاصله، برای بررسی به او این امکان را داد که از تجاربش بیشتر استفاده کند. از این رو نسبت به دور قبل سیاستهای با ثبات تری را میتواند در دستور کار قرار دهد. نکته چهارم روحیه تاجرمآبی اوست، که سبب میشود خیلی خوب، هزینه فایده میکند و مثلا میپرسد: چرا باید خرج امنیت اروپا را در هزاره سوم، ایالات متحده بدهد؟ چرا باید مخارج سازمانهای بین المللی را عمدتا آمریکا بپردازد؟ (اگر سابق توجیهی هم داشت، الان دیگر ندارد) حتی اگر میتوان دیگران را به میدان بازی آورد تا منافع آمریکا را تامین کنند، چرا نکنند؟ به ویژه آنکه آمریکا بدهکارترین کشور جهان است. در سال گذشته بدهی آمریکا ۳۶ تریلیون دلار بود (در آغاز کار جوبایدن این مبلغ ۲۸ تریلیون دلار بود)؛ اما چین از نیم این مقدار نیز کمتر بدهکار است! او نگاه به نتیجه و برآیند کار دارد. به تعبیر «دنگ شیائوپینگ»، گربه خوب آن است که موش بگیرد! نه اینکه خوش رنگ و جذاب باشد.
هفت) هدف اصلی ترامپ در این مواضع خارجی، حفظ هیمنه آمریکاست که در جهان، با ظهور قدرت چین در اقتصاد و نیز در فناوری (مثل هوش مصنوعی و پلتفرم «دیپ سیک» با شیب رشد قدرتش قابل توجه است!) به چالش کشانده میشود. با این وصف حتی گرایشش به گرینلند، کانادا و نیز تنگه مکزیک (که چین در آن حضور دارد) را میتوان فهمید. برای ترامپ، حذف نظام سیاسی ایران در دستور نیست، بلکه ایران متوسط و ضعیف را لازم دارند. برای نحیف نگهداشتنش، مثلا برای حل مساله «اوکراین و روسیه»، در عربستان برنامه میگذارند، تا توازن قدرت منطقهای را به نفع عربستان تغییر دهند.
هشت) فهم اینکه کار کارشناسی پشت مواضع ترامپ است را با امضا کردن ۲۰۰ دستور اجرایی در روزهای اول و دوم آغاز به کارش، میتوان فهمید. موضوعاتی که گستره و تنوع فراوان دارند: اقتصاد، مسایل زیست محیطی، مسایل حقوقی، مسایل نظامی، امنیتی و… در یک صورت میتوان فهمید این کارش چقدر تخصصی و با پشتوانه علمی است، که خودمان بخواهیم ۲۰۰ مساله ایران را برشماری و ضمن تقسیم آنها به اقدامات سلبی و ایجابی، برای هر یک راه حل پیشنهاد کنیم. واقعا این کار آیا اصلا از یک نفر ساخته است؟ چنین اقدامی چقدر زمان و چه میزان داده، دانش، تحلیل و… میطلبد؟ چه تعداد کارشناسان چه رشته هایی، باید مشارکت کنند تا چنین اتفاقی افتد؟
نه) حاصل آنکه شخصیت اقتدارطلب ترامپ به او کمک میکند تا در اخذ تصمیم تردید نکند، اما او به برکت فناوریهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی، در کنار کارشناسان آکادمیک، از آخرین تکنولژیهای زمانه برای شناخت جهان و منطقه و آمریکا بهره میگیرد. تجربه دور پیش هم به او کمک میکند تا با دقت، عمق و انسجام بیشتر، سریعتر تصمیم سازی و تصمیم گیری کند. با این وصف مقامات دیگر کشورها، از جمله ایران نباید سیاست خارجی ترامپ را دست کم بگیرند. جهان آبستن اتفاقات تازهای است و دنیای تازهای پیش روست. لازم است با چشم باز و کارشناسی دقیق، مسایل آینده را رصد نمود.
ده) نوشته حاضر از منظر حق و باطل و یا اخلاقی و غیر اخلاقی و ارزشی و غیر ارزشی، شخصیت و اندیشه ترامپ را بررسی نکرد. حتی بدنبال بیان اینکه لزوما از جهت استراتژیک و اکادمیک هم نقطه نظراتش درست یا خطاست، هم نبوده است.
بلکه مراد آن است که ترامپ، آگاهانه و عالمانه برای تامین منافع ملی آمریکا تمام قد به میدان آمده است و البته نگاه نسبتا متفاوتی را در دکترین اش در دستور کار دارد. این نگاه بسیاری از کشورهای جهان و ایران را به چالش کشیده و میکشد. پس تحلیل عمیق میطلبد.
*تحلیلگر مسائل سیاسی و استاد دانشگاه
Source link