اخبار گوناگون مدارس

اشک‌هور را دیدم… | دیدار نیوز

 

اشک‌هور را دیدم...

دیدارنیوزـ*اشکان تقی پور: قرار بود مانند سایر آثار جشنواره فیلم فجر در جایگاه عضوی از ۵ داور هیئت داوران «جایزه نیکوکاری جشنواره فیلم فجر» بیننده و قاضی این اثر باشم بمانند سایر آثار. قطعا این جایگاه را با نهایت امانت حفظ می‌کنم، اما اینجا فراتر از داوری رخداد‌هایی پیاپی در وجودم زنده شد و پس از آن اتفاقاتی رخ داد که ترکیب هارمونیک آن‌ها «اشک هور» را برایم بی نظیر و شبیه رویا کرد… خوزستانی ام و اهوازی… متولد اهواز و صادره از اهواز در سال ۱۳۵۷. همیشه به آن نازیده ام… به خدمت زمان جنگ تحمیلی پدرم، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی، در جایگاه کادر درمان در جنگ و ماندگاری بسیار از فامیل و دوستان خوزستانی‌مان چه در جایگاه تخصصی درمانی و امدادگر، چه رزمندگان و سربازان و سرداران دفاع از باور و میهن و چه دل نگرانانی جنگ زده و کوچ‌کرده از دیار مادری… از شرایط خودمان و اتفاقات نمی‌گویم، چون هم در قیاس با جان نثاری ها، و از خودگذشتگی‌های جوانان و پدران و مادران جای جای این دیار در برابر بیگانه‌ی ایران ستیز اشغالگر هر چه بگویم به شوخی می‌ماند هم رنگ و بوی ریا از هر چه بگویم بسیار بر می‌خیزد.

اما امروز… با ذوق دیدن فیلم «اشک هور» که پیش از این تعریف آن را از خانم ساره رشیدی، هنرمند بازیگر سینما و تلویزیون، از بازیگران اثرگذار این اثر سینمایی، و اتفاقا همکارم در هیئت داوران «جایزه نیکوکاری جشنواره فیلم فجر» شنیده بودم خود را به برج میلاد رساندم. تفاوت امروز با روز‌های دیگر آن بود که هیجان دیدار رویا افشار، که در کلام من از کودکی خاله رویا، بوده اند بعد از مدتی دلتنگی به ذوقم برای دیدن فیلم اضافه کرده بود.

گپ و گفت‌های کوتاه چند روز گذشته با عوامل فیلم مخصوصا رضا ثامری، بازیگر نقش شهید علی هاشمی، و ساره رشیدی و دیگر عوامل فیلم هم بر میزان این ذوق بی اثر نبود. در بدو ورود به لطف داور بودن و وجود ساره رشیدی و در جایگاه احترام اکتسابی! به سبب خواهر زاده‌ی رویا افشار بودن به تیم عوامل تهیه و تولید فیلم طبق پروتکل‌های اجرا در جشنواره پیوستم و تا انتهای نمایش فیلم در کنارشان بودم. احساسات بی مانند دیدار با خانم رویا افشار که علاوه بر خاطرات عمومی کودکی همه‌ی ما زادگان دهه‌ی ۵۰ و ۶۰، در اکثر خاطره‌های خانوادگی دوران کودکی و نوجوانی ام نقش جدی داشتند اشک بر چشمانم نشانده بود.

پیشنهاد مطالعه، کلیک کنید:  افراد دارای این گروه خونی زود سکته می کنند!

با آغاز فیلم با آنکه موضوع فیلم را می‌دانستم کارگردانی فوق العاده آقای جعفری و روایتگری بی نظیر در کنار بازی‌های زیبا و البته خلق شاهکار حسی رویا افشار توان تحمل را چنان ربوده بود که در صندلیِ کنار ساره رشیدی و در جلوی صندلی رویا افشار بمانند بسیاری در سینما صدای گریه ام در لحظات بسیاری اوج می‌گرفت. جالب آنکه عوامل فیلم هم که خود درگیر ساخت آن بودند آنچنان احساساتی شده بودند که اکثرا اشک از چشمانشان جاری بود.. فیلم با این فضای عاشقانه، عارفانه با فیلمبرداری فوق العاده با سکانس‌هایی به یاد ماندنی پایان یافت… منتظر اتمام فیلم بودم که حتی تیتراژ پایانی فیلم هم به دنیای دیگر پرتابم کرد… برای ما خوزستانی‌ها نوای عزاداری‌های حسین فخری در دهه‌ی محرم در مراسم خوزستانی‌ها با آن شیوه‌ی دیدنی عزاداری بمانند عاشقانه‌ای کم همتاست.

بمانند صدایی جادویی از آسمان که هم بغض بر می‌انگیزد هم احساست را به اصلی بی بدیل از شرافت و لطافت پیوند می‌زند. پس از فیلم با عوامل دیگر، داوران عزیز، دوستان و همکاران خوبم دکتر مهدی توسلی و خانم مهدیه نصیری در نشست خبری حضور یافتیم.

به یاد داشتم که ساعت یک و نیم بعد از ظهر افتتاح مرکز مردم‌نهاد روزانه‌ی آموزش و حمایت از کودکان کار موسسه یمان (موسسه خیریه نیک‌گامان جمشید) در پردیس شوق زندگی بهزیستی واقع در بوستان بعثت در حوالی شوش را داشتم که با حضور همکارانم، در موسسه، وزیر دادگستری، ریاست سازمان بهزیستی کشور و معاون وزیر، رییس سازمان امور اجتماعی کشور و معاون وزیر، دادستان تهران، دستیار اجتماعی رییس جمهور، مدیرکل بهزیستی استان تهران، مدیر عامل سازمان رفاه و امور اجتماعی شهرداری تهران، جانشین شهردار تهران، نمایندگان یونیسف ایران و همکارانم در سازمان‌های مردم نهاد و … برگزار می‌شد.

پیشنهاد مطالعه، کلیک کنید:  بهره برداری از ۱۲۰ کلاس آموزشی در ساوه هدف گذاری شد

نشست خبری را زودتر ترک‌کردم، تاکسی اینترنتی گرفتم و با حال و هوای فیلم و بغض به سمت افتتاح مرکز آموزش و حمایت روزانه‌ی کودکان کار موسسه خیریه نیک گامان جمشید که کاملا مردم نهاد و با نظارت بهزیستی فعالیت خواهد کرد روانه شدم… در مسیر با راننده‌ی عزیز گپ می‌زدم که از کارم پرسید و من هم اندکی از فعالیت اجتماعی‌ام را توضیح دادم.

نامش.. بود و در برقکاری حرفه‌ای و تکنسین تاسیسات… حرف از کار دل زدم و اینکه مسئولیت پذیری اجتماعی و کوشش در مشارکت اجتماعی برای تحقق خیر جمعی وظیفه‌ی مصلحانه‌ی تک تک ما برای آینده‌ی ایران و کودکان آن فارغ از هر گونه سیاست ورزی است… گفت در شرایط سخت اقتصادی بسیار کار می‌کنم و در زمان‌های برگشت به خانه هم در اسنپ فعالیت می‌کنم. گفت مادربزرگ بسبار پیر کاملا از پا افتاده‌ای دارم که عاشقانه بر چشمم جای دارد… گفت، چون بر چشمانم جای دارد سالهاست با خودم عهد کرده ام هر وقت به خانه‌ای برای برقکاری یا سبم‌کشی و تعمیرات می‌روم اگر صاحب خانه زنی مادری پیر باشد ریالی دریافت نکنم.

با هر جمله اش گویی قطعات پازل هایم از صبح تا اکنون در جای خود می‌نشست. ادامه داد که سالی پیش در خانه‌ی مادر پیری سه روز کار کرده است و هنگام پایان کار گفته است که ریالی نمی‌گیرد. دوستی هم که از عهد او با خود آگاه بوده است و معرف آن مادر پیر به آن مادر عزیز گفته است که بابت پرداخت اصرار نکند.. گفت آن مادر پیر برخاست و قرآنی به من داد و آرام گفت یادگار پسرم است که در جنگ به دیدار معبود شتافت و شهید شد… گفت آن مادر به من گفت پسرم قرآن می‌خواند و این قرآن را با خود عموما به جبهه می‌برد و بعد می‌آورد … یک بار که رفت همراه خود نبرد که دیگر برنگشت… گفت که آن مادر به او گفته است همیشه در حسرت بودم که چرا قرآن را آن بار با خود نبرد که حافظش باشد… مادر اشک ریخته است و گفته است که الان فهمیدم پسرم این قرآن را جا گذاشته است تا این همه سال نزد من امانت باشد برای تو پسرم… راننده ادامه داد که هر چند قرآن خوان نیستم، اما به قرآن و خدا باور دارم و خانمم هر روز قرآن می‌خواند و حال مدت هاست از روی این قرآن در ماشین هم اشک امانم نداد… مگر می‌شود این همه نشانه…

پیشنهاد مطالعه، کلیک کنید:  احمد زیدآبادی:تحریم استخوان لای زخم شده/پایداری‌ها می‌گویند مشروعیت‌شان الهی است/ مردم با رای به پزشکیان می‌خواهند رفع بلا کنند

اشک‌هور، خوزستان، خاله‌ای که نقش مادر منتظر بازگشت شهیدش در دو دهه را چنان بازی کرد که اشک تمام برج میلاد را فرا گرفت، عوامل و تماشاگرانی که اکثرا جوان و‌ جنگ‌ نادیده بودند، اما اشک‌می ریختند یک روایتگری جذاب عواطف ملی، احساس و عشق را در وجودشان برانگیخته بود، حسین فخری که زیباترین تیتراژ انتهایی فیلم جهان را برایم ساخت و قرار ده‌ها بار کنسل شده‌ام برای افتتاح مرکز کودکان کار که یک مرکز است از صد‌ها پروژه‌ی کودک محورمان، اما باید در این روز و برای ساعتی پس از این فیلم قطعی شده باشد و راننده‌ی اسنپی که من را برای خدمت به کودکان دردمند برساند و خود و روایتش ادامه‌ی فیلم اشک‌هور باشد برایم یا شاید فیلمنامه‌ای مستقل مانند ماجرای واقعی آکنده از غم تنیده در لطافت و پر از احساس ننه علی در اشک هور…

*داور جشنواره فیلم فجر و مدیرعامل موسسه خیریه نیک گامان جمشید


Source link

نمایش بیشتر
باکویت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Banner
https://madaress.ir/sitemap_index.xml