اخبار گوناگون مدارس

احمد بخارایی: حکومت همیشه دیگران را متهم و محکوم می‌کند/ مهدی مطهرنیا: به تناسب ضعیف‌تر شدن اراده سیاسی، اجبار و خشونت بالاتر می رود

احمد بخارایی: حکومت همیشه دیگران را متهم و محکوم می‌کند/ مهدی مطهرنیا: به تناسب ضعیف‌تر شدن اراده سیاسی، اجبار و خشونت بالاتر می رود

دیدارنیوز-مسعود پیوسته: سیاست و ابزار اعدام، عنوان نشستی بود که به دعوت گروه جامعه شناسی سیاسی با همکاری گروه آینده پژوهی در انجمن جامعه شناسی ایران، در اندیشکده سیمرغ باریخ برگزار شد. احمد بخارایی، جامعه شناس؛ و مهدی مطهرنیا، آینده پژوه و مدیر اندیشکده سیمرغ، به پرسش‌های مهندس امیر اراوند، جامعه شناس و مجری برنامه، در خصوص موضوع نشست پاسخ دادند.
اراوند در ابتدا گفت: «اعدام، خشن‌ترین شکل مجازات در تمامی مجازات هاست؛ مجازاتی که قابل نقض کردن نیست. یعنی اگر برای کسی مجازات اعدام، اعمال شد، حکم را بعدا نمی‌شود نقض کرد، یعنی قابل بازپس گیری نیست.، چون کسی را که مرده، دیگر نمی‌شود زنده کرد.»
اراوند، برای تبیین موضوع مورد بحث، مثالی عینی و واقعی از دستگاه قضایی انگلستان در اوایل قرن بیستم زد و گفت: «شخصی در انگلستان مرتکب قتلی شد و دستگاه قضایی، پس از بازپرسی‌ها و محاکمه و شواهد و مستندانش، وی را به مرگ محکوم کرد و حکم اعدام در باره‌ی آن فرد، اجرا شد. این اعدام، بازتاب رسانه‌ای گسترده‌ای هم در انگلستان داشت. مدتی گذشت. شاید یکی دوسال، شخص دیگری را دستگیر کردند و در حین بازپرسی‌ها متوجه شدند که آن قتل‌هایی که به گردن شخص قبلی انداخته بودند، درواقع، این شخص جدید مرتکب شده بوده و خود شخص هم اقرار به این قتل‌ها کرده بوده. این در اصل، یک نوع سیلی محکمی بود به دستگاه قضایی و قانونگذاری انگستان در اوایل قرن بیستم، و بازتاب رسانه‌ای بسیار وسیعی هم داشت. خلاصه اش کنم. بالاخره در مجلس آن موقع انگلستان به این نتیجه می‌رسند که حکم اعدام را در مجازات‌های شان حذف کنند.»
مجری برنامه از بخارایی پرسید، در جامعه ما حکم اعدام، باتوجه به خشن بودن این نوع مجازات، چقدر قدرت بازدارندگی دارد؟ اراوند، درضمن از بخارایی خواست درباره دو نظریه و گرایش کارکردگرایی و تضاد، متناسب با موضوع بحث را هم تبیین کند.

احمد بخارایی: حکومت همیشه دیگران را متهم و محکوم می‌کند/ مهدی مطهرنیا: به تناسب ضعیف‌تر شدن اراده سیاسی، اجبار و خشونت بالاتر می رود
احمد بخارایی: «قرار بود من و آقای دکتر مطهرنیا در کنار آقای دکتر برهانی باشیم و بالاخره مختصر صحبت‌هایی داشته باشیم، منتها آقای دکتر که تشریف نیاوردند کار ما سخت شد و گفتیم جلسه برگزار شود بهتر است تا تعطیل شود.
من ابتدا یک تحلیل کلی ارائه می‌دهم، بعد، یک بحث توصیفی دارم و بعد، دوباره برمی گردم به یک تحلیل تفصیلی تر.
ببینید، عنوان بحث ما، سیاست و ابزار اعدام است. سیاست به معنای عام، یا به معنای خاص. به معنای عام، هر نظام اجتماعی را دربرمی گیرد. یعنی سیاست به ما هو نظام سیاسی. بخش دوم صحبت این است که سیاست جمهوری اسلامی ایران در شرایط حاضر با مقدمات و مؤخراتی که دارد، با اهدافی که دنبال می‌کند، با ماهیت و محتوایی که دارد و ربطش با مقوله‌ی اعدام، با توجه به اعدام ها، چهار موج اعدامی ما داشتیم در ایران. کمی بحث، خاص‌تر می‌شود.
لازم است هم توصیف داشته باشیم و هم تحلیل کلی و هم تحلیل تفصیلی. منتها فرصت کم است.
ببینید، ما یک بحث تحمل اجتماعی را به آن توجه داشته باشیم که این تحمل اجتماعی، چه بگوییم مصداق و ما به ازای آن مردم اند؛ و چه بگوییم حکومت در نسبت با مردم.
ما می‌توانیم این بحث کاهش تحمل را در سه سطح ببینیم. در سه سطح خرد و میانه و کلان. از اینکه می‌گویم کاهش تحمل اجتماعی برای این است که خشونت، طبیعتا افزایش پیدا می‌کند دیگر، شاخصه اش همین است. اینکه ما همیشه دنبال مقصر هستیم؛ و دیگری را مقصر قلمداد می‌کنیم. در سطح خرد، این می‌تواند رابطه‌ی مردم با همدیگر باشد و در سطح کلان هم، می‌تواند حکومت باشد. خیلی جالب است، حکومت ما هم همیشه دیگران را متهم و محکوم می‌کند؛ و این هم شاخصه‌ی پایین بودن سطح تحمل اجتماعی است. چه در برخوردش با افرادی که اعدام شان می‌کند و می‌گوید این‌ها مقصرند، این‌ها تشویش گر اذهان عمومی اند، این‌ها باغی اند و دچار بغی شدند و چه در سطح سیاست کلانش، همیشه دیگران را، امریکا را، دیگری را مقصر می‌داند، آن‌ها همیشه مقصر و مسئول اند. در سطح خرد هم همین طور. افرادی که خودشان را تبرئه می‌کنند و دیگران را مقصر می‌دانند، از تحمل لازم اجتماعی برخوردار نیستند. آن سه سطحی که عرض کردم، سطح خردش این است که ما ایران امروز را یک جزئی از پروسه‌ی تاریخی ببینیم؛ و می‌بینیم که در تاریخ، ما خیلی کم تحمل بودیم. به این معنا که خیلی با هم درگیر بودیم. همدیگر را هضم نمی‌کردیم، دیالوگ بین مان شکل نمی‌گرفت. از زمانی که بحث مشروطه مطرح شد تا امروز. نگاه‌ها خیلی حذفی و خشونت بار بود. مثلا بین روشنفکران مذهبی و روشنفکران غیرمذهبی، بین روشنفکران و سنت گرا‌ها هم همین طور.

الان هم که به انقلاب ۵۷ نگاه می‌کنیم، می‌بینیم چقدر تحمل مان کم بود که انقلاب کردیم! بالاخره داشت یک اتفاق‌هایی می‌افتاد. یک رشد اقتصادی بود، یک خرده تحمل می‌کردیم رشد اقتصادی هم تبدیل به توسعه سیاسی یک مقدار آرام آرام می‌شد، ولی نکردیم هیچی، آمدیم ابرو را درست کنیم، زدیم چشم را کور کردیم! حالا هم دچار این مصیبت عظمی شدیم که بیاییم جلسه بگذاریم که چرا موج چهارم اعدام، گریبان جامعه را گرفته و آیا نمی‌خواهد این امواج فروکش کند؟ یکی هم بحث تاریخی است که ما واقعا محصول این تاریخیم. نمی‌دانم شاید به جای جمهوری اسلامی کس دیگری هم می‌آمد، شاید این خشونت‌ها به نحوی می‌بود؛ و البته نه به این شدت و حدت، الان می‌گویم مرادم از شدت و حدت چیست. شدت و حدت، مختص این نظام مقدس است. در سطح خرد را این گونه دیدم. در سطح میانه، آن چیزی که حکومت را یک مقدار خشن می‌کند و سطح تحمل اجتماعی اش را پایین می‌آورد، افزایش سطح مطالبه گری‌های مردم است. مطالبه گری‌ها زیاد شده. حالا چرا زیاد شده، باید ببینیم گروه مرجع، دیگر، مامان بزرگ و بابابزرگ و پدر و مادر و معلم مدرسه نیست، گروه مرجع، در یک فضای بدون مرزِ ارتباطاتی، همزمان، اینجایی و گروه مرجعت آن طرف دنیا از طریق ارتباطات، شما داری ایده می‌گیری. سطح اندیشه و نگرشت وقتی افزایش پیدا می‌کند، به همان نسبت، مطالبه ات هم زیاد می‌شود. حالا مطالبه گری در همه‌ی عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی. این را در سطح میانه تقسیم بندی کردم که باعث می‌شود تحمل حکومت کم شود، چون ظرفیتش محدود است، منظورم البته ظرفیت منابعی‌اش نیست. چون ما در زمینه منابع و ماتریال، خیلی مشکل نداریم، بلکه آن ظرفیت نامتریال و ظرفیت مدیریتی اش؛ و در سطح کلان، این هژمونی گفتمان قالب انقلاب اسلامی است دیگر، این هژمونی که نگاه ایدئولوژیک دارد و چغر و انعطاف ناپذیر است و تفکر را قالبی می‌کند؛ و این سیطره دارد بر همه چیز طی این بیش از چهاردهه‌ی اخیر. به این سه اعتبار، فکر می‌کنم نظام حکمرانی ما آستانه‌ی تحملش پایین است. حالا اگر حدیث می‌خوانم نه آنکه خیلی معتقدم ها، می‌خواهم با زبان خودشان با خودشان حرف بزنم. بالاخره امام اول شان، می‌گوید که «ثمرة العقل، مداراة الناس». محصول عقلانیت و عاقل شدن، نمود و جلوه اش این است که با مردم مدارا کنی. اعدام، نشان دهنده‌ی این است که مدارا نیست دیگر، براساس همان چارچوب نگاه ایدئولوژیک خودشان، بدانند همین جا امام شان می‌آید و مچ شان را می‌گیرد که شما وقتی با مردم مدارا نمی‌کنی، یعنی اینکه عقلانی رفتار نمی‌کنید. کنش تان عقلانی نیست. عناصر ایدئولوژیک، هیجانی، احساسی، سنتی که فاقد کاربرد لازم است، ضد توسعه است، این‌ها انگار برجسته است. امروز داشتم نموداری می‌کشیدم، دیدم بین این چهار خشونت، دایره وار، رابطه‌ی علت و معلولی و رفت و برگشتی و دوری وجود دارد. خشونت اقتصادی، تأثیرش بر خشونت روانی؛ حالا خشونت اقتصادی چیست؟ اینکه در یک نظام مقدس جمهوری اسلامی می‌شنوید که بیش از هفتاددرصد سپرده‌های بانکی، متعلق به کمتر از دو درصد است. این خشونت اقتصادی است. هر آنچه که باعث تشدید شکاف و فاصله طبقاتی منجر می‌شود، خشونت اقتصادی است. خشونت، علیه طبقه‌ی ندار. خشونت اقتصادی، خشونت روانی را در پی دارد. آدم‌ها احساس امنیت روانی نمی‌کنند دیگر، احساس ناامنی می‌کنند هم نسبت به خود و وجودشون، هم نسبت به بیرون؛ و خشونت روانی، خشونت اجتماعی می‌آورد. خشونت اجتماعی، یکی اش هم همین است که ما یک رسانه‌ی بی بدیل و بی رقیب داریم به نام صدا و سیما. این خشونت اجتماعی است که نمی‌گذارند تضارب افکار شکل بگیرد، فقط می‌خواهند تحکمی از یک تریبون حرف زده شود. این خشونت اجتماعی است. یا خشونت اجتماعی علیه دانشجو این است که دانشجو برای فارغ التحصیل شدن در مقطع فوق لیسانس و دکتری که آمده بود درس بخواند، سوقش می‌دهند ناخواسته به سمت میدان انقلاب و خرید پایان نامه! این دچار خشونت اجتماعی شده در آموزش عالی. قربانی است؛ و خشونت اجتماعی، خشونت سیاسی را به دنبال دارد. خشونت سیاسی، مظهر و شاخصش امام جمعه مشهد است. می‌گوید هرکس در انتخابات شرکت نکند، کافر است! از یک واژه و مفهوم دینی در یک فضای ایدئولوژیک، این گونه استفاده می‌کند. حالا خشونت سیاسی، چگونه خشونت اقتصادی می‌آورد؟ فضای بسته‌ای که هست. نظارتی که نیست. رسانه‌هایی که محدوداند و تحت سانسور اند، مثل بیش از نود درصد رسانه‌ها در ایران. حتی روزنامه‌ها و حتی سایت‌های خبری، تحلیلی. در این شرایط سانسور است که گروه‌های مافیایی و رانتی شکل می‌گیرد. اینجاست که ایران در اعدام، رتبه‌ی نخست می‌شود.
احمد بخارایی: حکومت همیشه دیگران را متهم و محکوم می‌کند/ مهدی مطهرنیا: به تناسب ضعیف‌تر شدن اراده سیاسی، اجبار و خشونت بالاتر می رود
به جهت تعداد، چین اول است، ایران دوم؛ به نسبت جمعیت هم، ایران اول است. در چین، بیشترِ اعدام هایش رنگ و بوی اقتصادی دارد، در چین این انتظار می‌رود که با این اعدام هایش، ارتکاب مجدد جرایم کم شود؛ ولی اینجا خداداد و جمشید بسم الله را اعدام می‌کنند؛ و تازه چای دبش، ده برابر دلاری اش مرتکب جرم می‌شود! یعنی ارتکاب مجدد جرم هست، تازه خیلی هم گسترده ترش!
این است که می‌شنویم در رژیمی که توتالیتر است، وقتی که خشونت‌ها در همه جا دامن گستر شود، شما با رژیم توتالیتر مواجه اید. بدتر از اتوریتر.
اتوریتر، یک خشونت سیاسی حداقلی است، مثل زمان شاه. به زندگی خصوصی و عرصه‌ی خصوصی تان کاری ندارد، دیکتاتوری سیاسی است. یعنی یک حزب. ولی دیکتاتوری ایدئولوژیک که توتالیتر است، این دیکتاتوری عرصه‌ی خصوصی شما را هم کار دارد. به نوع پوشش تان به نوع حجاب تان و به رختخواب تان هم کار دارد. یک نوع دیکتاتوری تمام عیار. گفتم بحث توصیف هم دارم. ما بیش از هفت هزار نفر الان در انتظار اعدام داریم. حدود نود درصدشان بحث قاچاق مواد مخدر است، تازه این هم ما در جامعه شناسی انحرافات بحث داریم که آیا این کنش است یا واکنش؟ این که مجرم است، متهم است، اعدامی است، این کارش از جنس کنش بوده؟ توأم با آگاهی و اراده و اختیار؟ فرصت‌های دیگری در جامعه برایش فراهم بوده، ولی رفته این کار را انجام داده که می‌شود کنش؟ یا نه، واکنش بود؟ این قدر شرایط اقتصادی تنگ و بسته و تاریک است که این با یک یا دو گزینه مواجه است. این می‌شود ری اکشن و واکنش، و وقتی واکنشی باشد، طبیعی است که شما نباید انتظار داشته باشید که اجرای حکم، باعث کاهش ارتکاب مجدد جرم شود. چون که فشار‌های بیرونی همچنان هست. شما سارق را می‌گیرید و هی زندان درست می‌کنید و آمار زندانیان هم هی می‌رود بالا و این سیر صعودی هی ادامه دارد، برای اولین بار که سارق را گرفتی، این که از زندان بیاید بیرون، باز فشار‌های بیرونی باعث می‌شود او دوباره سارق شود. همین اتفاقی که چند شب پیش در تهران افتاد، سمت کوی دانشگاه، داشتم فکر می‌کردم آن موتورسوار، آیا ذاتا سارق و قاتل و جانی است؟ آمده بوده که این دانشجو را بکشد؟ متأسفانه شفافیت نیست که بگذارند کار علمی و تحقیقی روی آن انجام شود. تحقیق واقعی. وقتی نزدیک می‌شوید می‌بینید جوانی از جنوب شهر، از خانواده طلاق، گزینه‌ای ندارد این آدم. وقتی پنجاه درصد فارغ التحصیل‌های مملکت بیکارند، دیگر آن ننه مرده که به طریق اولی، بیکار بوده از اول، او هم قربانی است. آن دانشجو هم قربانی است. همه قربانی اند، ناشی از آن، سه پارامتری است که از نظام سیاسی عرض کردم. شما ببینید این تعارضات در حوزه‌ی قضا را. اگر بخواهیم آسیب شناسی کنیم اعدام را، سطح میانه اش به قوانین و قضات مربوط می‌شود. یادتان هست شروین حاجی پور که بیست و شش هفت سالش است، آن ترانه «برای» را ساخته و خوانده بود، آمد دادگاه اولیه، دادگاه انقلاب، به او هشت ماه حبس بخاطر تبلیغ علیه نظام داد. سه سال حبس بخاطر تحریک مردم به اغتشاشات و دو سال ممنوعیت فلان، ساخت موسیقی درباره جنایات امریکا علیه بشریت، لابد فکر می‌کنند این شدنی است، برای اینکه نشان بدهد، خوب شده و درست شده و فهمیده، باید یک موسیقی بسازد و دو تا کتاب و اینها! آن وقت می‌آید دادگاه تجدیدنظر، تبرئه می‌شود! ببین تضاد‌ها را.
یا توماج صالحی، به اعدام محکوم شده بود و او هم ترانه خوانده بود. بعد در دادگاه تجدید نظر، یک سال به او زندان دادند و، چون این مدت زندان بود، آزاد شد. یعنی قانون ما مشکل دارد؟ مثل موم است در دست افراد؟ یک طرف، این آدم‌های بیمار هم که قاضی اند، یک طرف! جوری شکلش می‌دهند که موافق میل شان باشد.
آقای اراوند (مجری برنامه) هم درست می‌گویند دیگر، اعدام، برگشت ناپذیر است. چه کسی می‌خواهد بیاید کسانی را که اعدام کرده اند، به زندگی برگردانند. اتهام زدند به بغی، باغی یعنی تعدی و تجاوزگر، یعنی کسی که قیام مسلحانه می‌کند، اصلا فرد اسلحه ندیده، الان منتظر اعدام اند! بر اساس ماده ۲۸۷ قانون مجازات اسلامی، قیام مسلحانه مصداق بغی و باغی هست. الان ۵۴ زندانی با اتهامات سیاسی، امنیتی منتظر اعدام اند در دیوان عالی کشور که تأیید شده. ۲۴ نفرشان از تهران است و سی نفرشان هم از شهرستان ها. وریشه مرادی، پخشان عزیزی، ابوالحسن منتظر، احمدرضا جلالی، مجاهد کورکور و … جالب است، مجاهد کورکور، حکمش در دیوان عالی کشور نقض شده، دوباره آمده در دادگاه موازی تأیید شده! یکی هم هست محمد جواد وفایی برای سه ماه است که تأییدشده، نقض شده، تأییدشده، نقض شده! انگار که اینجا پینگ پنگ است! با جان انسان ها. آن وقت چی! افساد فی الارض، بغی.

پیشنهاد مطالعه، کلیک کنید:  مدارس ورامین و قرچک غیرحضوری شد

بگذارید این چهار موج اعدام را هم بگویم. موج اول اعدامی ها، هشتصد اعدامی در اول انقلاب بود با نام ضد انقلابی ها. موج دومش در سال ۶۰ بود که حدود سه هزار و پانصد نفر را بعد از داستان بنی صدر اعدام کردند در هشتاد و پنج شهر. جالب است که اعدام‌ها فصلی اند. مثلا آن هشتصدنفر در چند ماه پس از انقلاب، یکهو فاصله می‌افتد، سال ۱۳۶۰ را پس از یک واقعه، آن سه هزار و پانصد نفر را اعدام می‌کنند. انگار دارند انتقام می‌گیرند. سال۱۳۶۷، سال پایان جنگ هم همین طور. در زندان ها، هیئت مرگ، از مجاهدین می‌پرسیدند آیا همچنان بر سر موضعت هستی؟ اگر می‌گفت بله، می‌گفتند ببرید اعدامش کنید. آن سال، بیش از چهارهزار نفر اعدام شدند. بغی می‌گوید قیام مسلحانه، نمی‌گوید نظرت چیست. موج چهارم اعدام هم که همین سه چهارسال اخیر است و همین خیزش مهسا امینی که در زمان رئیسی، اعدام، رشد ۲۵ درصدی داشت نسبت به گذشته در سال ۲۰۲۱.»

احمد بخارایی: حکومت همیشه دیگران را متهم و محکوم می‌کند/ مهدی مطهرنیا: به تناسب ضعیف‌تر شدن اراده سیاسی، اجبار و خشونت بالاتر می رود
سپس مهدی مطهرنیا، آینده پژوه و مدیر اندیشکده سیمرغ باریخ، وارد موضوع سیاست و ابزار اعدام شد و گفت: «نخست در سطح تحلیل شناختی باید ببینیم که از منظر شناختی، ماجرای خشونت، رواداری، اراده‌ی سیاسی، سیاست بردباری و بردباری در سیاست چگونه ایجاد می‌شود؟ در چه جوامعی، ما بیشتر شاهد بروز خشونت هستیم؟ و اگر خشونتی در برخی جوامع رخ می‌دهد، آیا این خشونت، برگرفته از وضعیت شناختی و بستر وجودی آن است یا بستر موجودی‌ی آن؟ بستر موجودی، جسمانیت پیدا می‌کند و بستر وجودی، معنویت و ذهنیت است. جوامعی بیشتر در آن خشونت ایجاد می‌شود که آن جوامع، هم پذیری در میان شان نیست. یعنی این آدمیتی که شما به آن انسانیت می‌گویید، اجازه می‌خواهم خودم از واژه‌ی «آدمیت» استفاده کنم، آدمیت وقتی وجود داشته باشد، آدم‌ها در پذیرش آدم‌های دیگر بر مبنای فطرت پاک خودشان در ستیزش قرار نمی‌گیرند. بلکه در سازش و هم آفرینی قرار می‌گیرند. هرچه آدمی از سازش و هم آفرینی در جهت باهم بودگی‌ی بیشتر فاصله می‌گیرد از آدمیت اصیل و اصالت آدمیتِ خودش دور می‌شود؛ لذا باید دید آیا بافت آدمیت در آدمی و بافت جمعی او در جوامع چگونه است؟ مثلا در ایالات متحده امریکا هم خشونت بسیار بالاست. همه اسلحه دارند، هر خانواده ای، حداقل هر فرد، دو اسلحه دارد. حتی بچه‌های کوچک. یک لحظه فکرکنید در خانواده‌های ما این میزان اسلحه در خانواده‌ها بود، به اندازه‌ی همین موبایل‌هایی که در خانواده‌ها هست. بیشتر از موبایل در خانواده‌های بسیاری از ایالت‌های امریکا اسلحه وجود دارد. مجوز دارند، استفاده هم می‌کنند. اما آیا این خشونت، خشونت ماهوی است یا خشونت موقعیتی است؟ آنجا توانستند خشونت را کنترل کنند، اگر خشونت، خشونت ماهوی و هویتی بود، در آنجا هر روز می‌باید صحنه‌ی جنگ‌های کابویی و جنگ‌های داخلی می‌بود. نیست. این حجم از اسلحه، نشان می‌دهد که «موقعیتی» است. طرف یا رنجور و دردمند شده، عاصی شده؛ و یا یک بیماری روانی گریبانگیرش است که می‌آید این کار‌ها را می‌کند. ممکن است تعدادش هم از کشور‌های دیگر بیشتر باشد، به این دلیل که موقعیت بروز آن کاملا باز است. اصالت فردی است، ایندیوویژوآلیسم است و این ایندیوویژوآلیسم هم اجازه می‌دهد که شما سلاح حمل کنید. این حمل سلاح می‌تواند از همان اسلحه استفاده کند و بیاید ترامپ را هم ترور کند، همان گونه که دیدیم. پس این موقعیتی است. هویتی و ماهوی نیست.
نظریه بافتارمندی که الحمدلله کتابش هفته آینده چاپ می‌شود و مکعب‌های فروریزش و فروپاشی می‌آید بیرون، من آنجا گفته ام بافت جوامعی که کلام محوراند، هویت شان، هویت خشونت محور است، به ستیزش به عنوان یک ارزش می‌اندیشند، مثل آن هنرپیشه‌ی معروف که خدا رحمتش کند، می‌گفت «پدرِ پدرسوخته تان را در می‌آورم!» جلوی پادشاه، تا زانو خم، جلوی مردم، پدرسوختگی درمی آورده و پدر پدرسوخته شان را می‌سوزاند!
این وقتی به تعبیر بوردیویی جناب بخارایی، وارد می‌شوی و اخطار می‌پذیرد، جسمانیت بپذیرد، مادیت خود را به نمایش بگذارد، ریختار را تقابلی می‌کند، تعاملی نمی‌کند. ریختار وقتی تقابلی شد، جسمانیت اولیه تقابلی می‌شود، امکان افزایش رودررویی، تقابل و خشونت را افزایش می‌دهد. اصلا همکاری جایی ندارد.
وقتی ریختار، تقابلی باشد و تعاملی نباشد، سیستم به وجود نمی‌آید. چون سیستم در ماهیت خود، تعامل نیاز دارد. هر کس کار خود را در آن موقعیت بداند؛ بنابراین در چنین جوامعی، سیستم هم به وجود نمی‌آید. آن وقت، عاملیت‌هایی که می‌آیند می‌نشینند، مرزپذیر نیستند. هرچه قدرت بیشتر داشته باشند، اراده‌ی فردی را در حوزه مشروعیت اعمال زور، فربه می‌کنند. چرا؟ چون که سیستم نیست.
بیاییم از منظر جامعه شناختی نگاه کنیم. به ویژه جامعه شناسی سیاسی.
مبانی نظم اجتماعی چیست؟ نظم و بی نظمی. دروضعیت بی نظمی، خشونت به وجود می‌آید؛ و در وضعیتی که می‌خواهند نظم ایحاد کنند، می‌گویند اعمال خشونت در حد اعدام، مشروع است. چون می‌خواهیم نظم و انسجام به وجود بیاوریم. خب، مبانی نظم اجتماعی، سه رکن دارد. رکن سازمان زور و اجبار و خشونت. رکن منافع، به قول پارتو، انگیزه‌های اقتصادی رفتار‌های سیاسی و اجتماعی؛ و بُعد ایدئولوژیک دارد، جبر فرهنگی دارد. وقتی می‌گوییم سازمان زور و اجبار و خشونت، آخرین حربه‌ی یک نظام، چه نظام اجتماعی، چه نظام اقتصادی و چه نظام حکومتی و هر نظم دیگری اگر به وجود می‌آید، آخرین حربه اش اعمال زور عریان است، تحت عنوان سا
زمان جبر و خشونت.
یعنی جایی وقتی می‌بینید از سازمان زور و جبر و خشونت استفاده می‌کنند، بدانید که در ایدئولوژی باخته. در منفعت انگیزی باخته؛ و می‌خواهد باختش را آنجا جبران کند و اعلام باخت می‌کند با این اقدامش. مثل مباحثه و مجادله می‌ماند، مثلا دارم با یکی مباحثه می‌کنم، طرف به جای اینکه حرفم را نقد کند، خودِ مرا زیر سؤال می‌برد! مثلا می‌گوید ریشت چرا این گونه است؟! انگشتری ات چرا این طوری است؟! شال گردنت! چرا کج نشستی؟! چرا صاف نشستی؟! این نشان می‌دهد طرف، باخته. خب، منافع را وقتی نمی‌توانی ایجاد کنی، نظم ایجاد نمی‌شود.
پارتو خیلی زیبا می‌گوید. در تعریف منافع، من بهتر از تعریف پارتو ندیدم. می‌گوید «منافع، انگیزه‌های اقتصادی‌ی رفتار‌های سیاسی و اجتماعی است.» خیلی ساده، ولی دقیق است. منافع طبقات مختلف اجتماعی را نمی‌توانی برآورده کنی، همه را به یکسان. ادعا هم کنی ادعایت تاریک و غیرواقعی است؛ و لذا اگر نتوانی به میزانی از تعادل بین بنگاه‌های اقتصادی، منافع اقتصادی در یک جامعه در دودمان‌ها و طبقات و اقشار ایجاد کنی، بی نظمی اجتماعی به وجود می‌آید. بی نظمی اجتماعی که پیداشود، شما برای ایجاد نظم اجتماعی، سراغ سازمان زور و اجبار و خشونت می‌روی. بهترین مبنای نظم اجتماعی، قدرت فرهنگی است. ایدئولوژی است. همین است که ماکیاول می‌گوید بهترین چیز برای اداره امور کشور‌ها دین است. مذهب است. چرا؟ برای اینکه کم هزینه و پرفایده است. وقتی ارزش‌های فرهنگی ساقط می‌شوند، تعارض به وجود می‌آید، وقتی منافع، توزیع عادلانه ندارد، بی نظمی به وجود می‌آید. ادعا می‌کنی که می‌خواهی نظم به وجود بیاوری، می‌روی سراغ اعمال خشونت، نمونه اش الان دلار و سکه چند است؟ چند نفر را برای دلار و سکه اعدام کردند؟ که تأثیر بگذارند بر جلوگیری از جرم. آیا اثر گذاشت؟ نمی‌توانی در کاهش جرم، اثرگذار باشی، چون مشروعیتت کاسته شده.
حالا موضوع را از منظر سیاسی ببینیم. اراده‌ی سیاسی شما هرچه ضعیف‌تر می‌شود، براساس اصل سوم قانون نیوتن، هر عملی را عکس العملی است به همان نسبت در جهت معکوس. اجبار و خشونت شما بالاتر می‌رود؛ و هرچه میزان خشونتت بالاتر برود، میزان اعدام‌ها بالاتر می‌رود، لذا آنالیزگرِ شما که در کشور‌های دیگر نشسته و دارد رفتارتان را و قدرت تان را بررسی می‌کند، اتفاقا دشمن شما و رقیب شماست، سی آی‌ای و موساد است، اینتلیجنت سرویس است، سازمان امینت ترکیه است، سازمان امنیت پاکستان است. رقیب اند و همین را می‌گویند. الان اگر استاد دانشگاه اخراج شود، دیگر احساس کسر شأن ندارد که اخراجش را از خانواده اش پنهان کند، با رفتارت، تبدیلش کردی به اعتبار و افتخارش. چه کسی این کار را کرد؟ تویی که نه آیین قدرت را بلدی و نه سیاست و‌جوهره‌ی سیاست را می‌فهمی؛ و نه به هیچ وجه الفبای جامعه را مرور کردی. این همه هزینه می‌کنی، همه اش هم تبدیل به ضد خودت می‌شود.»

پیشنهاد مطالعه، کلیک کنید:  دانش‌آموزان و معلمان بوشهری ۴۰ رتبه در جشنواره پرسش مهر کسبکردند


Source link

نمایش بیشتر
باکویت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Banner
https://madaress.ir/sitemap_index.xml