آرزوی پسرک محله هرندی در جشن آغاز سال تحصیلی چه بود؟ |دانش آموزان خانه مادری آماده رفتن مدرسه
مدارس؛ گروه خانواده- فاطمه عسگری نیا:همه آمده بودند از بچههای قد و نیم قد زیر ۶ سال گرفته تا نوجوانهایی که قد و بالایشان خیلی بلند تر از دوستان خردسالشان بود. از امیرحسین و مهدیه و آنیتا گرفته تا روژان و نرگس، سهیل، امیرمحمد و محمد سهیل.
قبلا جمعشان اینقدر بزرگ نبود که برای برگزاری جشن آغاز سال تحصیلی نیاز باشد مکان ویژهای برای دورهمیهای باصفایشان در نظر بگیرند. به خاطر همین اغلب اوقات به هر بهانهای دور همان حوض آبی رنگ حیاط خانه مادری جمع میشدند و شادی میکردند. اما حالا هم تعداد بچههای تحت حمایت خانه مادری بیشتر شده هم تعداد حامیان و خیرینی که از این خانه و بچههایش حمایت میکنند. به خاطر همین جشن آغاز سال تحصیلی جدید را در زمین بازی خانه مادری برگزار کردند. زمین بازی که می گوییم فضایی به جا مانده از یک خانه بزرگ قدیمی در کوچه فیضی است که گویا بعد از تخریب برای بازی بچه ها آماده شده است حتی همین امروز بخشی از آن به چمن مصنوعی هم مجهز شد تا شور و شوق بچه ها هنگام بازی در آن بیشتر شود.
تلاش ۶ ساله و داوطلبانه عمو سجاد
سجاد میرزایی یا همان عمو سجاد از یاران قدیمی این خانه و بچه هایش است. کسی که سالهاست با جان و دل برای این بچه ها به صورت داوطلبانه تلاش می کند تا آنها در آینده زندگی بهتری را تجربه کنند: «۶ سال است که در محله دروازه غار فعالیت داریم و سعی میکنیم با این بچه ها ارتباط بگیرم تا با کمک سایر خیرین بتوانیم کیفیت زندگی این بچهها را ارتقا دهیم.»
خودش هم بزرگ شده همین فرهنگ سنتی همدلی و همیاری نیازمندان در خانه است و همین الگوگیری از خانوادهای نیکوکار امروز از او نیکوکاری دیگر ساخته است: «مادرم همیشه موقع غذا آوردن اول سهم همسایه های نیازمند را کنار می گذاشت بعد غذای ما را می داد به خاطر همین ما یاد گرفتیم که همیشه حواسمان به اطرافیانمان باشد. در آغاز سال تحصیلی که اغلب خانوادهها برای دانش آموزانشان مشغول خرید لوازم التحریر و مایحتاج یک سال تحصیلی هستند دانش آموزان نیازمند زیادی در گوشه و کنار همین شهر خودمان هستند که باید حواسمان به انها باشد.»
عمو سجاد و دوستانش امسال برای ۱۵۰ کودک تحت پوشش خانه مادری لوازم التحریر و کوله مدرسه تهیه کرده اند تا هیچکدام از این بچه ها در روز اول مهر دست خالی نباشند: «خوشبختانه هر سال به تعداد خیرین و نیکوکاران زیادی به جمع ما افزوده می شود و این مسئله کمک می کند که ما بچه های بیشتری را حمایت کنیم. بچه هایی که خیلی هایشان تا به حال از حداقل لذت های کودکانه هم محروم بوده اند اما با شرک در اردوهای علمی و تفریحی خانه مادری این لذت ها را تجربه می کنند.»
۵۲ ساله ام اما کنار بچه ها کودکم
علی دمیرچی هم که خنده از چهرهاش در کنار این بچه ها جدا نمی شود با این ک ۵۲ ساله است و به قول خودش سن و سالی از او گذشته اما وقتی در جمع بچه های خانه مادری قرار می گیرد کودک درونش حسابی فعال میشود و پا به پای آنها کودکی میکند. عشق و محبتی که عمو علی به بچه ها می ورزد کم از عشق و محبت او به تنها دخترش نیست : «همه زندگی من خلاصه می شود در لبخند این بچه ها.»
به گفته خودش از سال ۹۲ فعالیت در تشکل های مردم نهاد را شروع کرده است: «یک روز یکی از دوستانم مرا به بیمارستان علی اصغر دعوت کرد و رفتیم آنجا. بچه های بیمار و بی حوصله را که دیدم تصمیم گرفتم هر کاری انجام دهم تا این بچه ها شاد شوند. هیچ وقت فراموش نمی کنم. با کارهایی که ما انجام دادیم بچه ها آنقدر خندیدند که مادرانشان از خنده این بچه ها و از ذوق این خنده ها اشک می ریختند و به زبان آوردند که در این یکساعت همه غمهایشان را فراموش کردند. این حس خوب را از آن روز نگه داشتم آن هم در تعامل با تشکل های مردم نهاد.»
خانه مادری اولین جایی بود که به عنوان یاور مشغول به فعالیت های داوطلبانه می شود: «بچه های خانه مادری همه بچه های خودم هستند و از شادی این بچه ها من شاد می شوم.»
او معتقد است بچه های آسیبدیده و در معرض آسیب خانه مادری اگر تحت حمایت و تعلیم و تربیت قرار بگیرند می توانند از یک فضای آسیب دیده به سمت آیندهای روشن حرکت کنند و حتی برای کشور افتخار آفرینی کنند.»
قوت قلب بچه های خانه مادری
حرف های علی دمیرچی را شهین سیار مدیر خانه مادری هم تائید می کند. مامان شهین قوت قلب همه بچه های خانه مادری است او میگوید: «خانه مادری تنها مهدکودک رایگان در سراسر کشور است که فعالیتهای خود را زیر نظر تشکل مردم نهاد موسسه خیریه طلوع بی نام و نشان ها دنبال میکند. مهدکودک ما با مهدهای کودک دیگر فرق میکند هم بلحاظ سن پذیرش بچه ها که از نوزادی تا ۶ سالگی پذیرش دارند هم به لحاظ جنس بچه ها. اما در مهد ما از نوزادی پذیرش داریم تا ۱۴ سالگی.»
به شرایط محله هرندی و دروازه غار اشاره می کند و می گوید: «ما در محله ای هستیم که اعتیاد، خرید و فروش مواد مخدر و حتی تن فروشی به وفور دیده میشود و ناگریزیم بچهها را بیشتر پیش خودمان نگه داریم به خاطر همین گروه های سنی ما ۰ تا ۳ سال، ۴ تا ۶ سال، ۷ تا ۱۰ اسل و ده تا ۱۴ سال است. و همه تلاشمان را به کارگرفتهایم تا با ارتفای کیفیت زندگی بچهها آینده بهتری برای آنها ترسیم کنیم.»
نگران آینده بچهها هستم
مامان شهین با همان حس و حال مادرانه و مهربانانه خود به تک تک بچه های خانه مادری محبت می کند و نگران آینده این بچه هاست: «حدودا ۱۲۰ کودک در حال حاضر تحت حمایت خانه مادری هستند هرچند فضای کوچک خانه اجازه نمی دهد ما همه بچهها را هر روز در کنار خود داشته باشیم اما سعی میکنیم روزانه تعداد زیادی از آنها را تغذیه و از کمک های آموزشی و حمایتی بهره مند کنیم.»
او مادرانه هایش را عاشقانه به بچههای دروازه غار هدیه میدهد: «در این محله بچهها کمتر با محبت و عشق ورزیدن آشنا هستند اغلب خانوادهها درگیر معضلات و آسیب های اجتماعی هستند، کمتر پدری به فرزندانش عشق و محبت می ورزد و کمتر مادری در لابلای گرفتاریهای زندگی وقت می کند به فرزندانش محبت کردن را یاد دهد. به خاطر همین یکی از مهمترین اولویتهای ما در تعامل با این بچه ها آموزش عشق ورزیدن و محبت کردن به خود و دیگران است بچه ها یاد می گیرند اول خود را دوست بدارند و بعد از خود این عشق و محبت به پدر، مادر، خواهر و برادر و دیگران نثار کنند.»
خانه مادری یا خانه آرزوها
بچههای خانه مادری زیر سقف این خانه قدیمی اما باصفا فرصت پیدا می کنند تا دنبال علایق و استعدادها و آرزوهایشان بروند یکی در کلاسهای نقاشی شرکت می کند یکی در کلاس موسیقی. مامان شهین می گوید: «از سال گذشته که طرح با من بخوان را با بچه ها اجرا کردیم کیفیت خوانش و درک مطلب بچه ها بیشتر شده است یا به عبارتی بهتراست بگوییم سوادشان بیشتر شده است. حالا بچه ها دایره لغات بیشتری دارند و بهتر می توانند با دیگران تعامل کنند.»
در میان بچه های ایرانی آسیب دیده و در معرض آسیب مربیان خانه مادری حواسشان به بچه های اتباع هم هست بعد ازورود طالبان به افغانستان تعداد مهاجران زیادی وارد محله هرندی شدند که در میانشان تعداد کودکان کم نبودند : «بچه هایی که آمدند هم مستعد بودند هم باهوش. سعی کردیم تفاوتی میان آنها و کودکان ایرانی قائل نشویم و امکانات آموزشی را در اختیارشان قرار دادیم تا جایی که ۲۰ نفر از همین بچه ها موفق شدند بعد از شرکت در ازمون ووردی مدارس نمره قبولی را کسب کنند و در کلاسهای درس حاضر شوند. »
مامان شهین حالا خوشحال است که در سایه تعامل بهزیستی، اداره کل اتباع استانداری و دادستانی تمامی کودکان افغان موفق به دریافت کد شناسایی و ثبت نام در مدارس شدند.
آرزوهای قشنگ
صدای قیل و قال بچه ها خبر از آمدن کیک جشن آغاز سال تحصیلی نو میدهد. سراز پا نمیشناسند. وقتی می شنوند قرار است بعد از بریدن کیک، کیف های مدرسه را هم تحویل بگیرند دیگر دنیایشان زیباتر می شود. نرگس ۶ ساله است و امسال قرار است به کلاس اول برود می گوید فکر نمی کردم من هم بتوانم با کیف نو مدرسه بروم قرار بود کیف خواهرم را ببرم. نرگس می خواهد در آینده دکتر شود. میگوید اگر دکتر شوم همه بیماران بدون پول را درمان می کنم. آروزهای او در کمک به نیازمندان در آینده مثل آرزوهای محمد سهیل است. پسر ۱۲ ساله ای که دلش می خواهد پلیس شود تا دنیا را از اعتیاد نجات دهد. آرزوی کودکان محمد سهیل نشان می دهد که با همه کودکیاش می داند اعتیاد چه بر سر زندگی ها میآورد. در گفتگو با امیر محمد هم مشخص شد که او می خواهد نقاش شود تا بتواند آرزوی تمام بچه های دنیا را بکشد و دنیا را آنطور که خودش دوست دارد رنگ آمیزی کند دنیایی شاد و لذتبخش.
با صدای جیغ و فریاد بچه ها ربانهای ابی که حکایت از همدلی و همراهیشان با هم است در فضای جشن می پیچد. شور و شوقی که با هیچ زبانی قابل وصف نیست.